پیام تسلیت شهید محسن فخری زاده

نوشته شده توسط 17ام آذر, 1399

کارکنان، اساتید و طلاب مدرسه خاتم الاوصیاء(عجل الله تعالی فرجه الشریف) #فاضل_آباد استان گلستان در پیامی فاجعه غم انگیز ترور دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و پدر برنامه هسته ای “شهید محسن فخری زاده” را محضر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مقام معظم رهبری(مدظله العالی) و ملت شریف ایران تسلیت گفتند.

بسم رب اشهداء و الصدیقین
شهید فخری زاده سراسر عمر پربرکت خود را در راه پیشرفت دفاعی کشور و عرصه های علمی و فناوری صرف کرده است که هر یک از دستاوردهای وی راهگشای بزرگی برای انقلاب هست.
عناصر تروریست زمانی که متوجه شدند ملت ایران با وجود مردانی همچون شهید فخری زاده و سردار سلیمانی و شهید شهریاری و دیگر شهیدان والامقام این مرز و بوم از تحریم ابایی نداشته، بلکه آن را فرصتی برای رشد و بالندگی و استقلال و بی نیازی در مقابل زورگویان و مستکبرین جهان می دانند، اقدام به حرکت ناجوانمردانه و بزدلانه ترور نمودند و این کار را بارها و بارها در تاریخ انقلاب تکرار کردند.
ولیکن دشمنان باید بدانند وآگاه باشند هر چند جایگزینی مردان آسمانی و پرتلاش همچون شهید فخری زاده با سابقه چند دهه مجاهدت و رشادت در عرصه علم و نوآوری، جبران ناپذیر است اما ایران در درون خود مردانی از این قبیل بسیار دارد و ترور هر یک از این عزیزان درخت تنومند انقلاب را محکم تر از قبل خواهد کرد و ضلالت و پلیدی مستکبرین جهان را آشکارتر از گذشته می کند.
طلاب مدرسه علمیه خاتم الاوصیاء(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) ضمن بیان تداوم راه شهدا خواستار انتقام و مجازات سخت از طراحان و عاملان و حامیان این جنایت بزرگ هستند.

هرکس که خواهد خانه اش به نعمتِ بی حساب آبادان باشد، به ذکر شش گانه زیر بپردازد:

نوشته شده توسط 17ام آذر, 1399


? ? ? ?
?حضرت محمد صلی الله فرمودند:
هرکس که خواهد خانه اش به نعمتِ بی حساب آبادان باشد، به ذکر شش گانه زیر بپردازد:

?اول آنکه در آغاز هرکار بگوید:
” بسم الله الرحمن الرحیم “

?دوم آنکه چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد،بگوید:
“الحمدالله رب العالمین”

?‍ سوم آنکه چون خطا و لغزشی کند بگوید:
«استغفرالله ربی و اتوب الیه.»

? چهارم آنکه چون غم و اندوه براو هجوم آورد بگوید :
” لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم “

? پنجم آنکه چون کارجدیدی شروع کند،گوید ماشاالله.

? ششم آنکه چون از ظلم ستمگری هراس کند بگوید:
«حسبناالله و نعم الوکیل.»

─┅─═इई ??? ईइ

دلواپسی مردان غربی برای زنان چادر به سر ایرانی

نوشته شده توسط 26ام خرداد, 1398

 

⛔️ مارتین ایندیک

مارتین ایندیک، از عناصر اصلی محقق آمریکایی درباره اسلام و خاورمیانه در اظهاراتی آورده: دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به خیابان ها بکشانیم؛ بلکه باید چادر را از سر زنان برداشت و از این طریق می توان نظام اسلامی ایران را سرنگون کرد.

⛔️میشل هوئلباک

میشل نویسنده اسلام ستیز فرانسوی می گوید: جنگ بر ضد اسلام گرایی؛ با کشتن مسلمانان فایده ای ندارد؛ فقط با فاسد کردن آن ها می‌توان به پیروزی دست یافت. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامن ها ی کوتاه فرو بریزیم.

⛔️جیمز لادن

خبرنگار رادیو ملی آمریکایی طی گزارشی با خوشحالی اعلام کرد: مردم ایران برای آزادی بیشتر فشار آورده اند. اکنون انواعی از موسیقی که قبلاً با مخالفت شدید رو به رو بود؛ عمومیت یافته؛ و زن ها حجاب را تعدیل می کنند و کت های آنان کوتاه و کوتاه تر می شود.

⛔️دیوید کیو

دیوید کیو مامور سابق سیا: مهم ترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم.

⛔️کنت دمارانش

کنت دمارانش رئیس سابق جاسوسی فرانسه در اظهاراتی به ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: شما نمی توانید با یک عقیده به وسیله تانک و هواپیما مبارزه کنید. شما باید با هر عقیده ای به وسیله عقیده بجنگید. این بار دشمن ما مذهب است.


⛔️فرانتس فانون

جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی: استعمار حداکثر کوشش خود را بر مسئله چادر تمرکز داده است. هر چادری که دور انداخته می شود افق جدیدی را که تا آن هنگام بر استعمارگر ممنوع بود در برابر او می گشاید. پس از دیدن هر چهره بی حجابی امید های حمله ور شدن اشغالگر ده برابر می گردد.


⛔️بنیامین نتانیاهو

به کمیته اصلاح دولتی آمریکا گفت: آمریکا می تواند با پخش سریال های فاکس که افراد زیبا روی جوان را در وضعیت های متنوعی از برهنگی نشان می دهند و زندگی های فریبنده و مادی گرایانه دارند و رابطه های بی قید جنسی برقرار می کنند یک انقلاب را علیه حکومت ایران به راه اندازد. این[سریال ها] واقعا براندازانه هستند. جوانان ایرانی دلشان از لباس های دلپسندی که دراین سریال ها می بینند خواهد خواست. آن ها استخرها و زندگی های پرزرق و برق راخواهند خواست.


⛔️مستر همفر

جاسوس معروف انگلیسی: زنان مسلمان دارای حجاب محکم هستند و نفوذ فساد در میانشان ممکن نیست. به هر وسیله ای شده باید آن ها را از حجاب اسلام خارج کرد. آنگاه مردان و جوانان فریفته می شوند و فساد در کانون خانواده ها رخنه می کند.

⛔️مقامات آمریکا

یکی از جاسوسان کاخ سفید در گزارش خود آورده است: ما موفق شدیم چادر مشکی زن ایرانی را به چادر توری و گل دار تبدیل کنیم چادر را هم به مانتو و مانتوهای بلند را به مانتوهای رنگین تنگ و خیلی کوتاه. اکنون از حجاب برخی زنان مسلمان فقط یک روسری مانده است.

یکی از مقامات بلند پایه آمریکا در ارتباط با پوشش در ایران گفت: هر زن چادری در کوی و برزن ایران؛ به منزله پرچم جمهوری اسلامی ایران است؛ لذا ما برای براندازی این نظام؛ باید حجاب را سست نماییم.

? حجاب پرچم مبارزه با تهاجم فرهنگی است.?

آیین زندگی

نوشته شده توسط 25ام خرداد, 1398

يکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند ميفرمودند پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی ساده‎ای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد.
اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلي سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت چشم و شروع کرد: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم.
گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين ميگفتند گريه ميکردند براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد.

در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغي که ميبيني از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت آقاي سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير في باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است

حق مردم

نوشته شده توسط 22ام خرداد, 1398

 

?✂️#حق_مردم✂️?

خیاط انگشتش را با آب دهان خیس کرد و به اتوی زغالی زد، اتو سرد شده بود، صدا زد:
_ محمود جان ! بابا ! این اتو یخ کرده ، ببر بیرون زغال تازه توش بریز.
_ چشم آقا جون!
می خواهد بیرون ببرد که یک مشتری پارچه به دست ، در آستانه در ظاهر میشود…
_ سلام حاج شیخ!
_ سلام علیکم و رحمة الله! بفرمایید آقاجون!
حتما نشانی دکان شیخ رجبعلی را از کسی گرفته بود تا مثل خیلی ها به بهانه ی دوختن لباس ،این مرد با خدا را از نزدیک ببیند.
همه دوست داشتند بدانند که او چه کار خاصی انجام میدهد؟
شیخ اهل کارهای زاهدانه عجیب و غریب نبود و مثل بقیه مردم زندگی میکرد فقط…
فقط هرگز گناه نمیکرد…
و#حق_خدا_و_مردم_را_زیر_پا_نمیگذاشت
#حق_خدا_و_مردم_را_زیر_پا_نمیگذاشت
#حق_خدا_و_مردم_را_زیر_پا_نمیگذاشت

_حاج شیخ اگه زحمتی نیست میخوام با این پارچه برام یه شلوار بدوزید
_ به روی چشم آقا جون!…
…مرد تشکر کرد و گفت فردا عصر می آید تا شلوار را ببرد…
فردا عصر⬅️
مرد سلام کرد و وارد شد.
شیخ از توی قفسه پشت سرش شلوار را که تا کرده بود برداشت و گفت :
_ ببرید منزل با خیال راحت امتحان کنید اگه اشکالی داشت من درخدمتم.
مرد تشکر کرد پول را داد… اما پیدا بود هنوز به دنبال پندی و نکته ای می گردد…

بهر حال مرد خداحافظی کرد و رفت.
هنوز چند قدمی دور نشده بود که دید شیخ دوان دوان به سوی او می آید و او را صدا می زند:
_ ببخشید آقا جون! این پنج قرونی رو باید برگردونم!
_چرا؟؟!!
_ من فکر می کردم دوخت این شلوار وقت بیشتری از من بگیره؛ ولی اون قدرها هم وقت نگرفت.
⏪این خصلت شیخ بود که مزد کارش را به اندازه ی وقتی که صرف آن کرده بود میگرفت⏩
مرد با تعجب اسکناس پنج ریالی را گرفت. شیخ خداحافظی کرد و برگشت.
اما مرد هنوز هاج و واج او را از پشت سر تماشا میکرد…
حالا او پند خود را گرفته بود✔️


#کیمیای_محبت ص 26
#شیخ_رجبعلی_خیاط
#ابوالفضل_هادی_منش

 


  •