مجید بقایی ، فرمانده قرارگاه کربلا
نوشته شده توسط12059m 19ام بهمن, 1390مجید بقایی در بهمن ماه سال ۱۳۳۷ در بهبهان متولد شد. پرچم قیام کربلایی مردم ایران که به اهتزاز درآمد ، مجید تنها ۵ سال داشت و نوچه های طاغوت که آن روزها در همه ی شهرهای ایران با تفاخر شلتاق می انداختند ، حتی فکرش را هم نمی کردند که این پسربچه پابرهنه که در کوچه های بهبهان خاکبازی می کند ، چند سال دیگر به بلای جان آنان و همه طاغوت پرستان تبدیل خواهد شد.
مجید باید در فکر شمع تولد برای ۲۰ سالگی خود می بود که حضرت روح الله به ایران بازگشت و او شد پروانه ی شمع وجودِ آن امام. دانشجوی ممتاز بهبهانی ، همان دم چار تکبیر زد یکسره بر هرچه که هست و لباس سفید پزشکی را با خرقه ی پاسداری از انقلابِ حزب الله عوض کرد.
بهمن ماه سال ۱۳۶۲ ، رمل های داغ «فکه» این افتخار را پیدا کردند که سکوی پرواز مجید بقایی به همراه عزیزانی چون افشردی و رضوانی باشند. مجید بقایی در زمان شهادت ، فرماندهی قرارگاه کربلا را بر عهده داشت.
امروز آنان در کنار مقتدایشان حضرت روح الله ، میهمان سفره ی اباعبدالله الحسین(صلوات الله علیه) هستند و من و شما میهمان میراث آنان در نظام مقدسی که به برکت خون صدها هزار مجید بقایی پرچم لا اله الا اللّه را بر قلل رفیع كرامت و بزرگواری به اهتزاز درآورده است. روحمان با یادش شاد
فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله(علیرضا محمودی)
نوشته شده توسط12059m 17ام بهمن, 1390
باغبان در باغ بود و باغ را آتش زدند…………………….باغ را در پیش چشم لاله ها آتش زدند
هست و بود مرتضی یک لاله بود آن هم بسوخت …….یعنی آنکه هر چه بود از مرتضی آتش زدند
توبه نامه زیرو بخونین خالی از لطف نیست…. منو که داغون کرد ، شمارو نمیدونم……..
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
از این که مرگ را فراموش کردم….
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم….
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم….
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود….
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…..
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم….
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند….
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم….
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم….
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم….
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم….
واز……
ای دوستان برای یک دیگرتان آرزوی شهادت کنین
التماس دعا …..یازهرا(س)
ويژگيهاي ظهور منجي در بيانات رهبر معظم انقلاب؛
نوشته شده توسط12059m 17ام بهمن, 1390شرط شهید احمدی روشن برای ازدواج
نوشته شده توسط12059m 16ام بهمن, 1390
یکی از دوستان شهید احمدی روشن میگوید که شرط ازدواج مصطفی با همسرش این بوده که اگر یک روز ازدواج کرد و خواست به لبنان برود و شهید شود همسرش جلوی او را نگیرد.
به گزارش خبرگزاری فارس، شهید مصطفی احمدی روشن متولد سال 1358 و دانشآموخته دانشگاه صنعتی شریف، که یکی از مدیران نیروگاه نطنز اصفهان در بخش تامین کالا و خرید تجهیزات هسته ای در بخش غنی سازی بود، هفته گذشته به طور ناجوانمردانه توسط عوامل دشمنان نظام جمهوری اسلامی ترور شد و به شهادت رسید.
پس از شهادت این دانشمند جوان نخبه، به سراغ یکی از دوستان شهید مصطفی احمدی روشن رفتیم تا درباره خصوصیات اخلاقی و علمی این شهید بیشتر بدانیم؛ این دوست شهید، با وجود اینکه وضع روحی مناسبی نداشت اما به سؤالات ما پاسخ گفت.
دوست شهید احمدی روشن در طول گفت وگوی خود با خبرنگار فارس، حتی یک لحظه هم اشک از چشمانش پاک نشد. میگفت: دوستی او با تمام دوستیهای دیگر مصطفی فرق داشت و برای این گفته خود این طور استدلال کرد که همه دوستان مصطفی حزبالهی و بسیجی بودند اما من خط و ربط سیاسی متفاوتی با مصطفی داشتم.
*مصطفی میدانست شهید میشود
وی میگفت مصطفی میدانست شهید میشود؛ تقریباً مصطفی هیچ وقت تهدید نشد و من به او میگفتم که فکر میکنی زرنگ هستی که تهدیدت نمیکنند؟ ولی مصطفی همه چیز را میدانست؛ مصطفی را تهدید نمیکردند چون آن کسی را که میخواهند بکشند تهدید نمیکنند. وقتی زنگ میزنند و من را تهدید میکنند قطعاً جایگاهم از آن کسی که میخواهند از بین ببرندش پایینتر است.
“مصطفی هر چه میتوانست و از دستش برمیآمد برای هر کسی که میتوانست کار انجام میداد؛ من دوست ندارم پشت سر کسی که الان نیست غلو کنم و بیدلیل از مصطفی تعریف نمیکنم. اما مصطفی واقعاً اهل خدمت به مردم بود.”
وی افزود: پیش هر کسی که بروید و در مورد مصطفی بپرسید خصوصیات اخلاقی او را میداند؛ حتی بچههای بسیج دانشگاه شریف هم به خوبی مصطفی را میشناسند.
رویدادهای 16 بهمن1357
نوشته شده توسط12059m 16ام بهمن, 13901- انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت، رسما اعلام شد. حكم و فرمان نخست وزيري كه با اتفاق آراء شوراي انقلاب و تصويب امام خميني صادر شده بود، توسط حجتالاسلام والمسلمين رفسنجاني در حضور حضرت امام و آقاي بازرگان قرائت شد.
2- آسوشيتد پرس: با توجه به اينكه شانس موفقيت بختيار روز به روز كمتر ميشود، سخنگوي وزارت خارجه آمريكا به ابراز حمايت ملایم از بختيار بسنده كرد.
3- رييس سازمان سيا اعراف كرد كه در رابطه با پيش بيني مسائل ايران، اين سازمان ناكام بوده است. وي گفت: چيزي كه ما پيش بيني نميكرديم، اين بود كه يک مرد هفتاد و هشت ساله كه مدت چهارده سال در تبعيد بود، اين نيروها را به هم پيوند زند.
4- كيسينجر گفت: بيم آن ميرود كه انقلاب اسلامي به ساير كشورها سرايت كند و گناه اين حركت، متوجه هدف توخالي حقوق بشر است.
5- آيتالله گلپايگاني بازگشت حضرت امام به ميهن را به ايشان تبريك گفت.
614- چند وزارتخانه، از جمله وزارت آموزش و پرورش، امور اقتصاد و دارائي، بهداري و دادگستري، توسط نيروهاي ارتش اشغال شد.
7- بيست و دو نماينده ديگر مجلس شورا، استعفا دادند.
8- در تظاهرت مردم آغاجاري، عدهاي به شهادت رسيدند.
9- هشت هزار يهودي از ايران به اسرائيل رفتند.