اشک بر امام حسین
نوشته شده توسط12059m 7ام آبان, 1393امام حسین علیه السلام :
أنَا قَتيلُ العَبَرَةِ لا يَذكُرُني مُؤمِنٌ إلاَّ استَعبَرَ. امالی صدوق،ص137
من كشته اشكم؛ هر مؤمنى مرا ياد كند، اشكش روان شود.
بصیرت کامل
نوشته شده توسط12059m 7ام آبان, 1393امام صادق علیه السلام درباره مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام فرمودند«كان عمّنا العبّاس نافذ البصيرة، صلب الايمان، جاهد مع أبى عبد اللَّه، و ابلى بلاء حسنا، و مضى شهيدا.»
عموى گرانقدرم، عباس، انسانى هوشمند و ژرفنگر و آراسته به ايمانى آگاهانه و استوار و عميق بود؛ به همراه حسين علیه السلام دليرانه مبارزه كرد و در آزمون سخت زندگى- با به جان خريدن رنجها و گرفتاريهاى بسيار در راه خدا- سرفراز و سربلند سر بر آورد و پس از جهادى سترگ و شجاعانه، جان را در راه خدا هديه كرد.
(شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، ج3، ص184.)
قابل توجه برندگان مسابقه ولایت عشق
نوشته شده توسط12059m 6ام آبان, 1393قابل توجه برندگان گرامی مسابقه ولایت عشق،مبلغ 25000تومان جایزه نقدی این مسابقه به شماره حسابهایی که اعلام نمودید،واریز گردید.
با تشکر از حضور پرمهر شما
زنان ایرانی
نوشته شده توسط12059m 30ام مهر, 1393قرقره درماني
دکتر می پرسه: چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه: هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن!
تذكر: در علم بيان، ياد مي گيريم كه سخنمان را چگونه، چه وقت، در چه قالبي و …بيان كنيم. زنان ايراني اغلب وقتي شوهرانشان دير ميآيد به جاي اين كه بگويند دير كردي دلواپس شدم ميگويند چرا دير كردي؟ كجا بودي؟ با كي بودي؟ و…[1]
پی نوشت :
1- آيين شوخي و قوانين خوشي، كتابخانه سايت گفتگوي ديني
ده هزار تومان
نوشته شده توسط12059m 30ام مهر, 1393موجودي به نام فرزند
مردی دیر وقت، خسته و كوفته از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج سالهاش را دید که در انتظار او بود.
- بابا! یک سؤال از شما بپرسم؟
- بله حتماً. چه سؤالي؟
- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی میپرسی؟
- فقط میخواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟
- اگر باید بدانی میگویم. 1000۰ تومان.
- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آهي کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: میشود لطفاً 8000تومان به من قرض بدهید؟ مرد بیشتر عصبانی شد و گفت: اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانهای وقت ندارم. پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصبانیتر شد. بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است. شاید واقعاً او به 8000 تومان برای خرید چیزی نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش میآمد پسرک از پدرش پول درخواست کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.
- خواب هستی پسرم؟
- نه پدر بیدارم.
- من فکر می کنم با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتیهایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم 8000 تومان که خواسته بودی. پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : متشکرم بابا. بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد. مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت: با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پول کردی؟ بعد به پدرش گفت: برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من 1000۰ تومان دارم. آیا میتوانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم…! [1]
*****
مديريت زمان
جهد را بسیار کن، عمر اندکی است***کار را نیکو گزین، فرصت یکی است
کاردانان چون رفو آموختند***پاره های وقت بر هم دوختند
عمر را باید رفو با کار کرد****وقت کم را با هنر، بسیار کرد
کار را از وقت، چون کردی جدا***این یکی گردد تباه، آن یک هبا.[2]
پی نوشت :
1. محمدعلي قديري، بوسه بر دست(احکام کار و…)، دفترهماهنگي تبليغات اسلامي، فولاد مباركه
2.شعر از پروین اعتصامی