« عامل از بین بردن کینه ها | حاجی به دیار باقی رفت » |
افتاب عفت
نوشته شده توسط12059m 4ام خرداد, 1392
به مناسبت سالروز وفات حضرت زينب کبري (سلام الله عليها)
حضرت زينب کبري (عليها السلام)
حضرت زينب , دختر على بن ابيطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـيـريـنـش را در كـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسين (ع )) آغاز كرد.
زندگى پررنج و مشقت زينب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پيامبر اكرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسيار كوتاه , پس از مرگ پيامبر, وى شاهد مادرى بود كه در بين درب و ديوار فرياد مى زد: اى فضه , مرا درياب !.
هزاران غم , يكى پس از ديگرى , ميهمان قلب كوچك دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابيطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه به مسجد, تازيانه هايى كه بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگين رحلت زهراى مرضيه ى , كمر زينب را شكست .
گويى زينب , از همين آغاز راه , در برابر طوفان تازيانه غم ها قرارمى گيرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد!.
غـم و رنـجـى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است : روزى زينب در كلاس تفسيرش براى بانوان , سوره كهيعص را تفسير مى كرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسيد: كهيعص را تفسير مى كنى ؟!.
زينب عرض كرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور ديده !.
ايـن حـروف , رمـزى است در مصيبت وارده بر شما عترت پيغمبر و شايد فرموده باشد: كاف , رمز كربلا است , هاء اشاره به هلاكت عترت دارد, ياء يعنى يزيد,آن كه بر حسين ستم مى كند, عين كنايه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زينب در زير تازيانه روزگار آبديده مى شود تا پيام رسان عاشورا باشد.
از هـمـيـن رو زمانى كه پسرعمويش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاريش مى آيد, شرط مى كند: در رفتن به خانه برادرم (حسين ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نيز بايد با او بروم !!.
مصيبت شهادت اميرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زينب را آبديده تر مى كند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسين (ع ), از مدينه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
كـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زينب و منظره تماشايى به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زينب پرورش يافته اند.
زيـنـب , نـاظر اين صحنه هاست و همه اينها از زينب , دختر على (ع ), شيرزنى مى سازد كه از عصر عاشورا, قافله سالار كاروان اسيران آزاديبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خيمه ها در شب يازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زينب , در نيمه شب با قدى خميده به نماز شب مى ايستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و ديگر اسرا, راهى كوفه مى شود.
در كـوفـه , زيـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زياد مى برند, در حالى كه كنيزانش , پيرامون وى را گرفته اند.
او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبيداللّه اعتنايى نمى كند.
ابن زياد, از اين بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با اين كه زينب را شناخته است , مى پرسد: اين زن پرنخوت و تكبر كيست ؟.
كسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى كند, تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: اين زينب دختر على است !.
عبيداللّه مى گويد: خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!.
زيـنـب با كمال شهامت و شجاعت مى فرمايد: خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ايم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زينب , در شام و در برابر يزيد نيز با خطبه اى غرا و آتشين , كوس رسوايى يزيد را به صدا درآورد و با ايـن كه در چنگال خون آشام ترين طاغوت زمان اسير بود, چنان حماسه آفريد كه پايه هاى حكومت فرزند معاويه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, يـزيد فرمانروا بود و زينب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), يزيد را درهم شـكسته بود و سرانجام يزيد, از ترس سقوطحكومتش , به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران را به مدينه بفرستد.
پـس از ورود كـاروان بـه مـديـنـه , هـمـه مـى دانـستند بايد به كجا رفت , مسير كاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زيـنـب كه همه خاطرات مدينه , پيامبر(ص ) و حسين (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پيامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گريه اش بلند شدوفريادزد: اى رسول خدار!.
خبر كشته شدن حسين (ع ) را آورده ايم !.
پس از اين ماجرا, مدينه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد(ع ) و زينب كبرى شد.
زينب احكام و فتاوى را براى مردم بيان مى كرد و محور مراجعه آنان بود.
روحيه و بيان زينب (س ), همه را به ياد اميرمومنان (ع ) مى انداخت .
كـار زيـنـب (س ) ابلاغ خون شهيدان بود و چه خوب پيام خود را ابلاغ كرد. حضرت زينب سلام الله عليها، شيرزن دشت كربلا سرانجام پس از عمري دفاع از طريق حقه ولايت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات يافته و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.
مزار ملكوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اينك زيارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشد.
شمهاى از كمالات معنوى حضرت زينب (سلام الله عليها)
بر قلّه دانش
زينب كبرىعليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
برترين درجه علم، علمى است كه از ذات الهى به انسان افاضه مىشود كه به تعبير قرآن مجيد، علم «لَدُنّى» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانى از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختيم». حضرت زينبعليها السلام به شهادت امام سجادعليه السلام، داراى چنين علمى بود كه خطاب به عمّهاش فرمود:
«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)».
«به حمداللَّه تو دانشمند معلمنديده و فهميدهاى فهم نياموخته هستى».
وى در حدود 6 سالگى، شايستگى حفظ خطبه استدلالى، عميق و جامع مادرش فاطمه زهراعليها السلام را داشت و اين نشانه بارزى از رشد فكرى و بلوغ انديشه و تعقّل دخترى است كه در دامان عصمت و طهارت پرورش يافت و به زلال روح و كمال معنوى و قرب الهى رسيد.
يك سال پس از استقرار حضرت علىعليه السلام در كوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرتعليه السلام پيام فرستادند و گفتند:
«ما شنيدهايم كه دختر شما، حضرت زينبعليها السلام همانند مادرش، زهراى مرضيّه، منبع سرشار دانش و داراى علوم و كمالات است. اگر اجازه بدهيد به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهرهمند شويم». علىعليه السلام اجازه داد تا دختر عالمهاش بانوان مسلمان كوفه را آموزش دهد و مشكلات علمى و دينى آنان را حل كند. زينبعليها السلام آمادگى خود را اعلام نمود و بعد از ديدارهاى مقدماتى، جلسه تفسير قرآن براى آنان تشكيل داد و پرسشها و شبهات آنان را جواب مىداد(3).
از سخنان آن حضرتعليها السلام در طول مسافرت كربلا، كوفه و شام، خطبهها و سخنرانىهايى كه در فرصتهاى مختلف در برابر ستمكاران و طاغيان آن زمان و مردم ديگر ايراد فرمود، به خوبى معلوم مىشود كه مراتب علم و دانش و كمال آن بانوى بزرگوار از راه تحصيل و تعليم و اكتسابى نبوده است(4). همچنين در جنبه مقام علميش، علاوه بر توانايى براى ايراد خطبهها، نكته ظريف و اساسى وجود دارد و آن تصميمگيرىها و موضعگيرىهاى بهجا در مناسبتهاى لازم است كه خوب مىدانست كجا بايد نرم سخن گفت، در كجا بايد برآشفت و حماسه آفريد، در كجا بايد گريه كرد و اشك ريخت و چه وقت بايد عقل و منطق را به كار گرفت(5).
همچنين نام زينب كبرىعليها السلام به عنوان يكى از محدثان برجسته شيعه، صفحات كتب رجال را مزيّن كرده است. روايتهاى آن حضرتعليها السلام در منابع معتبر شيعه از جمله در كتابهاى «من لا يحضره الفقيه»، «وسايلالشيعه»، «بحارالانوار» و… موجود است(6) كه آنها را از مادر و برادرش حضرت سيدالشهداءعليه السلام شنيده و براى ديگران روايت كرده است. اهمّ اين احاديث بدين شرح است: داستان نزول مائده آسمانى براى حضرت زهراعليها السلام، حديث «امّ ايمن» در ماجراى دفن حضرت علىعليه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدك كه سند اخير را عدهاى از مورخان و محدّثين نامدار شيعه همچون شيخ صدوق در كتاب «علل الشرايع» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» آوردهاند.
به هر حال اين بانوى شجاع كربلا راوى حديث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالى و حديثشناسان، عدالت و اعتماد اين بانوى پاك و بافضيلت در زمينه بيان حديث و مقامات علمى مورد تأييد قرار گرفته و صداقت و درايت او انكارناپذير است(7).
عبادت و انقطاع از خلق
در ميان فضايل و كمالات ملكوتى حضرت زينبعليها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضىالحاجات، درخشندگى خاصى دارد. سراسر زندگى او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهى و همگامى با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظيفه و احياى معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب مىشود.
عبادت آن بانوى مكرّمهعليها السلام تنها به معناى خاص «عبادت» نبود، بلكه تمام حركات و سكنات، خروش و فريادها، سفرها و اسارتها، بيدارگرىها و مبارزات و حتى نفسهاى او از آنجا كه به خاطر خداوند بود، همه از مراتبى عميق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود.
اكثر شبها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح مىكرد. به گفته برخى از مورّخان، عبادتها و نمازهاى شب پدر و مادر خود را از نزديك ديده بود.. او در حماسه كربلا شاهد بود كه برادرش، حضرت امام حسينعليه السلام به برادرش حضرت ابوالفضلعليه السلام فرمود: «اى برادر! نزد دشمن برو و يك شب را مهلت بگير؛ شايد بتوانيم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پيشگاه پروردگار مشغول شويم. خدا مىداند كه من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8).
در شب يازدهم محرم، علىرغم آنهمه خستگى و فرسودگى و مشاهده آنهمه آلام روحى، نماز شب خود را خواند. امام سجادعليه السلام فرمود:
«عمهام، زينبعليها السلام در مسير كوفه تا شام تمام نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىكرد و در بعضى از منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تكليف مىكرد(9)».
امام حسينعليه السلام كه خود معصوم و واسطه فيض الهى است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مكن(10)». اين، نشان از آن دارد كه اين بانو به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته بود و به حكمت و هدف آفرينش دست يازيده بود؛ بنابراين ديدهها را بازتر و افقها را برتر و معرفتها را قوىتر بايد كرد تا مقام عبوديت زينب كبرىعليها السلام را بهتر شناخت.
آفتاب عفت
زينب كبرىعليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
وى در پاسدارى از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پيام آسمانى قرآن و طبق آموزههاى مادرش، فاطمه زهراعليها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى يك زن مسلمان مىدانست و بر اين باور بود كه زن هنگامى به خداى خود نزديكتر است كه خود را از معرض ديد مردان بيگانه حفظ نمايد(11).
زينب كبرىعليها السلام دختر آن مادرى است كه براى احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بيرون مىآمد و با دشمنان، به احتجاج مىپرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشيده؛ همان مادرى كه وصيّت مىكند پيكرش را بعد از مرگ در تابوتى با ديوارههاى بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبيعى است كه دختر او هم بايد اين تعاليم بلند اسلام را رعايت نمايد؛ چراكه حفظ شرف و حيثيّت زن، واجب و حجاب از ضروريّات دين است و اصولاً تمام فداكارىهاى اين بانو براى تحقق احكام اسلام بود. بنابراين عفت و پاكدامنى خويش را حتى در سختترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مىفشرد.
آن بانوى بزرگوار براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد زد كه: «آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزان خويش را پشت پرده نشانى و دختران رسول خداصلى الله عليه وآله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بكشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورتهاى آنان را آشكار ساختى(12)».
نماد كمال عقل
برترين معيار عقلگرايى در زندگى، ادب و ادبآموزى است. كيميايى كه تيرگىها و تاريكىهاى قلب را مىزدايد و نور و روشنايى در رواق وجود انسان مىافزايد به گونهاى كه بهاى بىنظير آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخيص خواهد بود.
زينب كبرىعليها السلام شخصيت شايستهاى بود كه درس ادب را در مكتب امامت آموخته بود و سيره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذيرفته بود. در گفتار و رفتار، صميمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونهاى كه زنان بسيارى در نخستين برخورد، شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روحپرور او مىشدند(13).
ادب و احترام حضرت زينبعليها السلام به برادر خود آنچنان بود كه هنگامى كه عبداللَّه بن عباس به امام حسينعليه السلام گفت: شما كه به اين سفر خطرناك مىرويد چرا زنها را با خود مىبريد؟ حضرت زينبعليها السلام با شنيدن اين سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «اى پسر عباس! آيا مىخواهى بين من و برادرم جدايى بيندازى؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)»..
در حادثه عاشورا در برابر آنهمه مصائب و داغها و حوادث، هرگز از مسير ادب و عبوديّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هيچگاه كلمهاى حاكى از دلتنگى، نارضايتى، اعتراض، شكايت و تنگنظرى بر لب نراند. هرچه مىگفت بر طبق رضايت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلكه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زياد، مىفرمود:
«إنّى ما رَأَيْتُ إلاّ جَميلاً(15)»: «من جز زيبايى نديدم».
كه اين كلام در نظر اهل آن، از بالاترين مراتب توحيد، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبوديت، حكايت دارد و كمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مىدهد.
ايثار
عقيله بنى هاشمعليها السلام در اين صفت، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مىخريد و در تمام صحنهها، ديگران را بر خود مقدم مىداشت. او در ماجراى كربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمىكرد و آن را نيز به كودكان مىداد. در بين راه كوفه و شام با اين كه خود گرسنه و تشنه بود، «ايثار» را به بند كشيده و آن را شرمنده ساخت.
امام زينالعابدينعليه السلام مىفرمود: «عمهام، زينبعليها السلام، در مدت اسارت، غذايى را كه به عنوان سهميه و جيره مىدادند، بين كودكان تقسيم مىكرد؛ زيرا در شبانهروز به هر يك از ما يك قرص نان مىدادند. او سختىها و تازيانهها را به جان خود مىخريد و نمىگذاشت بر بازوى كودكان اصابت كند(16)».
دفاع از حريم ولايت
حضرت زينبعليها السلام حركت و هدايت انسانها را بدون امامعليه السلام، سكون و هلاكت مىدانست و زمامدارى زيانآلود نااهلان را باعث دورماندن تودهها از صراط مستقيم مىديد. بدين علت، دفاع و حمايت از مقام امامت و ولايت را سرلوحه مسوؤليتهاى خويش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شايسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مىپرداخت. وى چون دستپرورده زهراى اطهرعليها السلام بود، درس ولايتمدارى را از مادر فراگرفته بود. از يك سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتّهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش كرد و از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسينعليه السلام و چه در دوران امام سجادعليه السلام كه حتى در چند مورد از جان امام سجادعليه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمايت نمود.
كرامت
هر چند هزاران كرامت از اين بانوى بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونهاى را نقل مىكنيم. مرحوم ثقةالاسلام نورى از سيد محمدباقر سلطانآبادى نقل مىكند:
«به چشمدرد شديدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان كردم فايدهاى نكرد و برعكس مريضىام شديدتر شد. بعضى از دكترها مىگفتند قابل علاج نيست. برخى هم قول شش ماه بعد مىدادند و من هر روز از روز قبل نالانتر مىشدم تا اينكه سياهى چشمم گرفته شد و ديگر نمىتوانستم بخوابم. در آن موقع يكى از دوستانم براى خداحافظى به ديدنم آمد. او مىخواست به كربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شديدتر شد و همه مرا شماتت مىكردند مگر يك نفر. بالاخره به منزل دوم رسيديم، درد شديدتر از قبل شد و ورم چشمم افزونتر؛ تا اينكه نزديك سحر آرام شد.
در عالم رؤيا عقيله بنى هاشم، زينب كبرى3، را ديدم كه گوشه مقنعهاش را به چشمم مىكشيد. از خواب بيدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمىكردند، سوار شديم در بين راه درد و ناراحتى احساس نمىكردم. من كه هميشه ناراحت و عاجز بودم، پيش خود گفتم: كاش بسته روى چشمم را باز مىكردم. تا باز كردم، ديدم همهچيز را مىبينم. صدا زدم كه رفقا بياييد. همه آمدند و گفتند: كدام چشمت درد مىكرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه كردند تفاوتى بين چشم چپ و راستم نديدند(17)».
پي نوشتها:
1) كهف، 65.
2) سفينة البحار، ج 1، ص 558.
3) رياحين الشريعة، ج 3، ص 57.
4) زندگى زينبعليها السلام، رسولى محلاتى، ص 10.
5) زينب قهرمانعليها السلام، احمد صادقى اردستانى، ص 103.
6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادىالاولى 1423، ص 21.
7) زنان دانشمند و راوى حديث، صادقى اردستانى، ص 278.
8) تاريخ طبرى، ج 6، ص 238.
9) رياحين الشريعة، ج 3، ص 62.
10) همان، ص 62.
11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18.
12) بحارالانوار، ج 45، ص 134.
13) مجله پيام زن، شماره 128، ص 19.
14) رياحين الشريهة، ج 3، ص 41.
15) بحارالانوار، ج 45، ص 116.
16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43.
17) زندگانى زينب كبرىعليها السلام، شهيد دستغيب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پيش شماره 7، ص 15 - 14. به مناسبت سالروز وفات حضرت زينب کبري (سلام الله عليها)
يکشنبه 15 رجب 63 هجري قمري
حضرت زينب کبري (عليها السلام)
حضرت زينب , دختر على بن ابيطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـيـريـنـش را در كـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسين (ع )) آغاز كرد.
زندگى پررنج و مشقت زينب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پيامبر اكرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسيار كوتاه , پس از مرگ پيامبر, وى شاهد مادرى بود كه در بين درب و ديوار فرياد مى زد: اى فضه , مرا درياب !.
هزاران غم , يكى پس از ديگرى , ميهمان قلب كوچك دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابيطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه به مسجد, تازيانه هايى كه بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگين رحلت زهراى مرضيه ى , كمر زينب را شكست .
گويى زينب , از همين آغاز راه , در برابر طوفان تازيانه غم ها قرارمى گيرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد!.
غـم و رنـجـى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است : روزى زينب در كلاس تفسيرش براى بانوان , سوره كهيعص را تفسير مى كرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسيد: كهيعص را تفسير مى كنى ؟!.
زينب عرض كرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور ديده !.
ايـن حـروف , رمـزى است در مصيبت وارده بر شما عترت پيغمبر و شايد فرموده باشد: كاف , رمز كربلا است , هاء اشاره به هلاكت عترت دارد, ياء يعنى يزيد,آن كه بر حسين ستم مى كند, عين كنايه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زينب در زير تازيانه روزگار آبديده مى شود تا پيام رسان عاشورا باشد.
از هـمـيـن رو زمانى كه پسرعمويش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاريش مى آيد, شرط مى كند: در رفتن به خانه برادرم (حسين ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نيز بايد با او بروم !!.
مصيبت شهادت اميرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زينب را آبديده تر مى كند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسين (ع ), از مدينه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
كـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زينب و منظره تماشايى به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زينب پرورش يافته اند.
زيـنـب , نـاظر اين صحنه هاست و همه اينها از زينب , دختر على (ع ), شيرزنى مى سازد كه از عصر عاشورا, قافله سالار كاروان اسيران آزاديبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خيمه ها در شب يازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زينب , در نيمه شب با قدى خميده به نماز شب مى ايستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و ديگر اسرا, راهى كوفه مى شود.
در كـوفـه , زيـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زياد مى برند, در حالى كه كنيزانش , پيرامون وى را گرفته اند.
او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبيداللّه اعتنايى نمى كند.
ابن زياد, از اين بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با اين كه زينب را شناخته است , مى پرسد: اين زن پرنخوت و تكبر كيست ؟.
كسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى كند, تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: اين زينب دختر على است !.
عبيداللّه مى گويد: خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!.
زيـنـب با كمال شهامت و شجاعت مى فرمايد: خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ايم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زينب , در شام و در برابر يزيد نيز با خطبه اى غرا و آتشين , كوس رسوايى يزيد را به صدا درآورد و با ايـن كه در چنگال خون آشام ترين طاغوت زمان اسير بود, چنان حماسه آفريد كه پايه هاى حكومت فرزند معاويه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, يـزيد فرمانروا بود و زينب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), يزيد را درهم شـكسته بود و سرانجام يزيد, از ترس سقوطحكومتش , به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران را به مدينه بفرستد.
پـس از ورود كـاروان بـه مـديـنـه , هـمـه مـى دانـستند بايد به كجا رفت , مسير كاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زيـنـب كه همه خاطرات مدينه , پيامبر(ص ) و حسين (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پيامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گريه اش بلند شدوفريادزد: اى رسول خدار!.
خبر كشته شدن حسين (ع ) را آورده ايم !.
پس از اين ماجرا, مدينه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد(ع ) و زينب كبرى شد.
زينب احكام و فتاوى را براى مردم بيان مى كرد و محور مراجعه آنان بود.
روحيه و بيان زينب (س ), همه را به ياد اميرمومنان (ع ) مى انداخت .
كـار زيـنـب (س ) ابلاغ خون شهيدان بود و چه خوب پيام خود را ابلاغ كرد. حضرت زينب سلام الله عليها، شيرزن دشت كربلا سرانجام پس از عمري دفاع از طريق حقه ولايت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات يافته و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.
مزار ملكوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اينك زيارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشد.
شمهاى از كمالات معنوى حضرت زينب (سلام الله عليها)
بر قلّه دانش
زينب كبرىعليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
برترين درجه علم، علمى است كه از ذات الهى به انسان افاضه مىشود كه به تعبير قرآن مجيد، علم «لَدُنّى» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانى از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختيم». حضرت زينبعليها السلام به شهادت امام سجادعليه السلام، داراى چنين علمى بود كه خطاب به عمّهاش فرمود:
«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)».
«به حمداللَّه تو دانشمند معلمنديده و فهميدهاى فهم نياموخته هستى».
وى در حدود 6 سالگى، شايستگى حفظ خطبه استدلالى، عميق و جامع مادرش فاطمه زهراعليها السلام را داشت و اين نشانه بارزى از رشد فكرى و بلوغ انديشه و تعقّل دخترى است كه در دامان عصمت و طهارت پرورش يافت و به زلال روح و كمال معنوى و قرب الهى رسيد.
يك سال پس از استقرار حضرت علىعليه السلام در كوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرتعليه السلام پيام فرستادند و گفتند:
«ما شنيدهايم كه دختر شما، حضرت زينبعليها السلام همانند مادرش، زهراى مرضيّه، منبع سرشار دانش و داراى علوم و كمالات است. اگر اجازه بدهيد به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهرهمند شويم». علىعليه السلام اجازه داد تا دختر عالمهاش بانوان مسلمان كوفه را آموزش دهد و مشكلات علمى و دينى آنان را حل كند. زينبعليها السلام آمادگى خود را اعلام نمود و بعد از ديدارهاى مقدماتى، جلسه تفسير قرآن براى آنان تشكيل داد و پرسشها و شبهات آنان را جواب مىداد(3).
از سخنان آن حضرتعليها السلام در طول مسافرت كربلا، كوفه و شام، خطبهها و سخنرانىهايى كه در فرصتهاى مختلف در برابر ستمكاران و طاغيان آن زمان و مردم ديگر ايراد فرمود، به خوبى معلوم مىشود كه مراتب علم و دانش و كمال آن بانوى بزرگوار از راه تحصيل و تعليم و اكتسابى نبوده است(4). همچنين در جنبه مقام علميش، علاوه بر توانايى براى ايراد خطبهها، نكته ظريف و اساسى وجود دارد و آن تصميمگيرىها و موضعگيرىهاى بهجا در مناسبتهاى لازم است كه خوب مىدانست كجا بايد نرم سخن گفت، در كجا بايد برآشفت و حماسه آفريد، در كجا بايد گريه كرد و اشك ريخت و چه وقت بايد عقل و منطق را به كار گرفت(5).
همچنين نام زينب كبرىعليها السلام به عنوان يكى از محدثان برجسته شيعه، صفحات كتب رجال را مزيّن كرده است. روايتهاى آن حضرتعليها السلام در منابع معتبر شيعه از جمله در كتابهاى «من لا يحضره الفقيه»، «وسايلالشيعه»، «بحارالانوار» و… موجود است(6) كه آنها را از مادر و برادرش حضرت سيدالشهداءعليه السلام شنيده و براى ديگران روايت كرده است. اهمّ اين احاديث بدين شرح است: داستان نزول مائده آسمانى براى حضرت زهراعليها السلام، حديث «امّ ايمن» در ماجراى دفن حضرت علىعليه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدك كه سند اخير را عدهاى از مورخان و محدّثين نامدار شيعه همچون شيخ صدوق در كتاب «علل الشرايع» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» آوردهاند.
به هر حال اين بانوى شجاع كربلا راوى حديث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالى و حديثشناسان، عدالت و اعتماد اين بانوى پاك و بافضيلت در زمينه بيان حديث و مقامات علمى مورد تأييد قرار گرفته و صداقت و درايت او انكارناپذير است(7).
عبادت و انقطاع از خلق
در ميان فضايل و كمالات ملكوتى حضرت زينبعليها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضىالحاجات، درخشندگى خاصى دارد. سراسر زندگى او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهى و همگامى با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظيفه و احياى معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب مىشود.
عبادت آن بانوى مكرّمهعليها السلام تنها به معناى خاص «عبادت» نبود، بلكه تمام حركات و سكنات، خروش و فريادها، سفرها و اسارتها، بيدارگرىها و مبارزات و حتى نفسهاى او از آنجا كه به خاطر خداوند بود، همه از مراتبى عميق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود.
اكثر شبها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح مىكرد. به گفته برخى از مورّخان، عبادتها و نمازهاى شب پدر و مادر خود را از نزديك ديده بود.. او در حماسه كربلا شاهد بود كه برادرش، حضرت امام حسينعليه السلام به برادرش حضرت ابوالفضلعليه السلام فرمود: «اى برادر! نزد دشمن برو و يك شب را مهلت بگير؛ شايد بتوانيم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پيشگاه پروردگار مشغول شويم. خدا مىداند كه من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8).
در شب يازدهم محرم، علىرغم آنهمه خستگى و فرسودگى و مشاهده آنهمه آلام روحى، نماز شب خود را خواند. امام سجادعليه السلام فرمود:
«عمهام، زينبعليها السلام در مسير كوفه تا شام تمام نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىكرد و در بعضى از منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تكليف مىكرد(9)».
امام حسينعليه السلام كه خود معصوم و واسطه فيض الهى است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مكن(10)». اين، نشان از آن دارد كه اين بانو به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته بود و به حكمت و هدف آفرينش دست يازيده بود؛ بنابراين ديدهها را بازتر و افقها را برتر و معرفتها را قوىتر بايد كرد تا مقام عبوديت زينب كبرىعليها السلام را بهتر شناخت.
آفتاب عفت
زينب كبرىعليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
وى در پاسدارى از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پيام آسمانى قرآن و طبق آموزههاى مادرش، فاطمه زهراعليها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى يك زن مسلمان مىدانست و بر اين باور بود كه زن هنگامى به خداى خود نزديكتر است كه خود را از معرض ديد مردان بيگانه حفظ نمايد(11).
زينب كبرىعليها السلام دختر آن مادرى است كه براى احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بيرون مىآمد و با دشمنان، به احتجاج مىپرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشيده؛ همان مادرى كه وصيّت مىكند پيكرش را بعد از مرگ در تابوتى با ديوارههاى بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبيعى است كه دختر او هم بايد اين تعاليم بلند اسلام را رعايت نمايد؛ چراكه حفظ شرف و حيثيّت زن، واجب و حجاب از ضروريّات دين است و اصولاً تمام فداكارىهاى اين بانو براى تحقق احكام اسلام بود. بنابراين عفت و پاكدامنى خويش را حتى در سختترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مىفشرد.
آن بانوى بزرگوار براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد زد كه: «آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزان خويش را پشت پرده نشانى و دختران رسول خداصلى الله عليه وآله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بكشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورتهاى آنان را آشكار ساختى(12)».
نماد كمال عقل
برترين معيار عقلگرايى در زندگى، ادب و ادبآموزى است. كيميايى كه تيرگىها و تاريكىهاى قلب را مىزدايد و نور و روشنايى در رواق وجود انسان مىافزايد به گونهاى كه بهاى بىنظير آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخيص خواهد بود.
زينب كبرىعليها السلام شخصيت شايستهاى بود كه درس ادب را در مكتب امامت آموخته بود و سيره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذيرفته بود. در گفتار و رفتار، صميمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونهاى كه زنان بسيارى در نخستين برخورد، شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روحپرور او مىشدند(13).
ادب و احترام حضرت زينبعليها السلام به برادر خود آنچنان بود كه هنگامى كه عبداللَّه بن عباس به امام حسينعليه السلام گفت: شما كه به اين سفر خطرناك مىرويد چرا زنها را با خود مىبريد؟ حضرت زينبعليها السلام با شنيدن اين سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «اى پسر عباس! آيا مىخواهى بين من و برادرم جدايى بيندازى؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)»..
در حادثه عاشورا در برابر آنهمه مصائب و داغها و حوادث، هرگز از مسير ادب و عبوديّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هيچگاه كلمهاى حاكى از دلتنگى، نارضايتى، اعتراض، شكايت و تنگنظرى بر لب نراند. هرچه مىگفت بر طبق رضايت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلكه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زياد، مىفرمود:
«إنّى ما رَأَيْتُ إلاّ جَميلاً(15)»: «من جز زيبايى نديدم».
كه اين كلام در نظر اهل آن، از بالاترين مراتب توحيد، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبوديت، حكايت دارد و كمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مىدهد.
ايثار
عقيله بنى هاشمعليها السلام در اين صفت، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مىخريد و در تمام صحنهها، ديگران را بر خود مقدم مىداشت. او در ماجراى كربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمىكرد و آن را نيز به كودكان مىداد. در بين راه كوفه و شام با اين كه خود گرسنه و تشنه بود، «ايثار» را به بند كشيده و آن را شرمنده ساخت.
امام زينالعابدينعليه السلام مىفرمود: «عمهام، زينبعليها السلام، در مدت اسارت، غذايى را كه به عنوان سهميه و جيره مىدادند، بين كودكان تقسيم مىكرد؛ زيرا در شبانهروز به هر يك از ما يك قرص نان مىدادند. او سختىها و تازيانهها را به جان خود مىخريد و نمىگذاشت بر بازوى كودكان اصابت كند(16)».
دفاع از حريم ولايت
حضرت زينبعليها السلام حركت و هدايت انسانها را بدون امامعليه السلام، سكون و هلاكت مىدانست و زمامدارى زيانآلود نااهلان را باعث دورماندن تودهها از صراط مستقيم مىديد. بدين علت، دفاع و حمايت از مقام امامت و ولايت را سرلوحه مسوؤليتهاى خويش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شايسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مىپرداخت. وى چون دستپرورده زهراى اطهرعليها السلام بود، درس ولايتمدارى را از مادر فراگرفته بود. از يك سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتّهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش كرد و از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسينعليه السلام و چه در دوران امام سجادعليه السلام كه حتى در چند مورد از جان امام سجادعليه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمايت نمود.
كرامت
هر چند هزاران كرامت از اين بانوى بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونهاى را نقل مىكنيم. مرحوم ثقةالاسلام نورى از سيد محمدباقر سلطانآبادى نقل مىكند:
«به چشمدرد شديدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان كردم فايدهاى نكرد و برعكس مريضىام شديدتر شد. بعضى از دكترها مىگفتند قابل علاج نيست. برخى هم قول شش ماه بعد مىدادند و من هر روز از روز قبل نالانتر مىشدم تا اينكه سياهى چشمم گرفته شد و ديگر نمىتوانستم بخوابم. در آن موقع يكى از دوستانم براى خداحافظى به ديدنم آمد. او مىخواست به كربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شديدتر شد و همه مرا شماتت مىكردند مگر يك نفر. بالاخره به منزل دوم رسيديم، درد شديدتر از قبل شد و ورم چشمم افزونتر؛ تا اينكه نزديك سحر آرام شد.
در عالم رؤيا عقيله بنى هاشم، زينب كبرى3، را ديدم كه گوشه مقنعهاش را به چشمم مىكشيد. از خواب بيدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمىكردند، سوار شديم در بين راه درد و ناراحتى احساس نمىكردم. من كه هميشه ناراحت و عاجز بودم، پيش خود گفتم: كاش بسته روى چشمم را باز مىكردم. تا باز كردم، ديدم همهچيز را مىبينم. صدا زدم كه رفقا بياييد. همه آمدند و گفتند: كدام چشمت درد مىكرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه كردند تفاوتى بين چشم چپ و راستم نديدند(17)».
پي نوشتها:
1) كهف، 65.
2) سفينة البحار، ج 1، ص 558.
3) رياحين الشريعة، ج 3، ص 57.
4) زندگى زينبعليها السلام، رسولى محلاتى، ص 10.
5) زينب قهرمانعليها السلام، احمد صادقى اردستانى، ص 103.
6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادىالاولى 1423، ص 21.
7) زنان دانشمند و راوى حديث، صادقى اردستانى، ص 278.
8) تاريخ طبرى، ج 6، ص 238.
9) رياحين الشريعة، ج 3، ص 62.
10) همان، ص 62.
11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18.
12) بحارالانوار، ج 45، ص 134.
13) مجله پيام زن، شماره 128، ص 19.
14) رياحين الشريهة، ج 3، ص 41.
15) بحارالانوار، ج 45، ص 116.
16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43.
17) زندگانى زينب كبرىعليها السلام، شهيد دستغيب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پيش شماره 7، ص 15 - 14. به مناسبت سالروز وفات حضرت زينب کبري (سلام الله عليها)
يکشنبه 15 رجب 63 هجري قمري
حضرت زينب کبري (عليها السلام)
حضرت زينب , دختر على بن ابيطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـيـريـنـش را در كـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسين (ع )) آغاز كرد.
زندگى پررنج و مشقت زينب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پيامبر اكرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسيار كوتاه , پس از مرگ پيامبر, وى شاهد مادرى بود كه در بين درب و ديوار فرياد مى زد: اى فضه , مرا درياب !.
هزاران غم , يكى پس از ديگرى , ميهمان قلب كوچك دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابيطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه به مسجد, تازيانه هايى كه بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگين رحلت زهراى مرضيه ى , كمر زينب را شكست .
گويى زينب , از همين آغاز راه , در برابر طوفان تازيانه غم ها قرارمى گيرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد!.
غـم و رنـجـى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است : روزى زينب در كلاس تفسيرش براى بانوان , سوره كهيعص را تفسير مى كرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسيد: كهيعص را تفسير مى كنى ؟!.
زينب عرض كرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور ديده !.
ايـن حـروف , رمـزى است در مصيبت وارده بر شما عترت پيغمبر و شايد فرموده باشد: كاف , رمز كربلا است , هاء اشاره به هلاكت عترت دارد, ياء يعنى يزيد,آن كه بر حسين ستم مى كند, عين كنايه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زينب در زير تازيانه روزگار آبديده مى شود تا پيام رسان عاشورا باشد.
از هـمـيـن رو زمانى كه پسرعمويش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاريش مى آيد, شرط مى كند: در رفتن به خانه برادرم (حسين ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نيز بايد با او بروم !!.
مصيبت شهادت اميرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زينب را آبديده تر مى كند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسين (ع ), از مدينه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
كـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زينب و منظره تماشايى به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زينب پرورش يافته اند.
زيـنـب , نـاظر اين صحنه هاست و همه اينها از زينب , دختر على (ع ), شيرزنى مى سازد كه از عصر عاشورا, قافله سالار كاروان اسيران آزاديبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خيمه ها در شب يازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زينب , در نيمه شب با قدى خميده به نماز شب مى ايستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و ديگر اسرا, راهى كوفه مى شود.
در كـوفـه , زيـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زياد مى برند, در حالى كه كنيزانش , پيرامون وى را گرفته اند.
او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبيداللّه اعتنايى نمى كند.
ابن زياد, از اين بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با اين كه زينب را شناخته است , مى پرسد: اين زن پرنخوت و تكبر كيست ؟.
كسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى كند, تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: اين زينب دختر على است !.
عبيداللّه مى گويد: خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!.
زيـنـب با كمال شهامت و شجاعت مى فرمايد: خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ايم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زينب , در شام و در برابر يزيد نيز با خطبه اى غرا و آتشين , كوس رسوايى يزيد را به صدا درآورد و با ايـن كه در چنگال خون آشام ترين طاغوت زمان اسير بود, چنان حماسه آفريد كه پايه هاى حكومت فرزند معاويه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, يـزيد فرمانروا بود و زينب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), يزيد را درهم شـكسته بود و سرانجام يزيد, از ترس سقوطحكومتش , به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران را به مدينه بفرستد.
پـس از ورود كـاروان بـه مـديـنـه , هـمـه مـى دانـستند بايد به كجا رفت , مسير كاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زيـنـب كه همه خاطرات مدينه , پيامبر(ص ) و حسين (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پيامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گريه اش بلند شدوفريادزد: اى رسول خدار!.
خبر كشته شدن حسين (ع ) را آورده ايم !.
پس از اين ماجرا, مدينه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد(ع ) و زينب كبرى شد.
زينب احكام و فتاوى را براى مردم بيان مى كرد و محور مراجعه آنان بود.
روحيه و بيان زينب (س ), همه را به ياد اميرمومنان (ع ) مى انداخت .
كـار زيـنـب (س ) ابلاغ خون شهيدان بود و چه خوب پيام خود را ابلاغ كرد. حضرت زينب سلام الله عليها، شيرزن دشت كربلا سرانجام پس از عمري دفاع از طريق حقه ولايت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات يافته و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.
مزار ملكوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اينك زيارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشد.
شمهاى از كمالات معنوى حضرت زينب (سلام الله عليها)
بر قلّه دانش
زينب كبرىعليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
برترين درجه علم، علمى است كه از ذات الهى به انسان افاضه مىشود كه به تعبير قرآن مجيد، علم «لَدُنّى» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانى از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختيم». حضرت زينبعليها السلام به شهادت امام سجادعليه السلام، داراى چنين علمى بود كه خطاب به عمّهاش فرمود:
«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)».
«به حمداللَّه تو دانشمند معلمنديده و فهميدهاى فهم نياموخته هستى».
وى در حدود 6 سالگى، شايستگى حفظ خطبه استدلالى، عميق و جامع مادرش فاطمه زهراعليها السلام را داشت و اين نشانه بارزى از رشد فكرى و بلوغ انديشه و تعقّل دخترى است كه در دامان عصمت و طهارت پرورش يافت و به زلال روح و كمال معنوى و قرب الهى رسيد.
يك سال پس از استقرار حضرت علىعليه السلام در كوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرتعليه السلام پيام فرستادند و گفتند:
«ما شنيدهايم كه دختر شما، حضرت زينبعليها السلام همانند مادرش، زهراى مرضيّه، منبع سرشار دانش و داراى علوم و كمالات است. اگر اجازه بدهيد به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهرهمند شويم». علىعليه السلام اجازه داد تا دختر عالمهاش بانوان مسلمان كوفه را آموزش دهد و مشكلات علمى و دينى آنان را حل كند. زينبعليها السلام آمادگى خود را اعلام نمود و بعد از ديدارهاى مقدماتى، جلسه تفسير قرآن براى آنان تشكيل داد و پرسشها و شبهات آنان را جواب مىداد(3).
از سخنان آن حضرتعليها السلام در طول مسافرت كربلا، كوفه و شام، خطبهها و سخنرانىهايى كه در فرصتهاى مختلف در برابر ستمكاران و طاغيان آن زمان و مردم ديگر ايراد فرمود، به خوبى معلوم مىشود كه مراتب علم و دانش و كمال آن بانوى بزرگوار از راه تحصيل و تعليم و اكتسابى نبوده است(4). همچنين در جنبه مقام علميش، علاوه بر توانايى براى ايراد خطبهها، نكته ظريف و اساسى وجود دارد و آن تصميمگيرىها و موضعگيرىهاى بهجا در مناسبتهاى لازم است كه خوب مىدانست كجا بايد نرم سخن گفت، در كجا بايد برآشفت و حماسه آفريد، در كجا بايد گريه كرد و اشك ريخت و چه وقت بايد عقل و منطق را به كار گرفت(5).
همچنين نام زينب كبرىعليها السلام به عنوان يكى از محدثان برجسته شيعه، صفحات كتب رجال را مزيّن كرده است. روايتهاى آن حضرتعليها السلام در منابع معتبر شيعه از جمله در كتابهاى «من لا يحضره الفقيه»، «وسايلالشيعه»، «بحارالانوار» و… موجود است(6) كه آنها را از مادر و برادرش حضرت سيدالشهداءعليه السلام شنيده و براى ديگران روايت كرده است. اهمّ اين احاديث بدين شرح است: داستان نزول مائده آسمانى براى حضرت زهراعليها السلام، حديث «امّ ايمن» در ماجراى دفن حضرت علىعليه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدك كه سند اخير را عدهاى از مورخان و محدّثين نامدار شيعه همچون شيخ صدوق در كتاب «علل الشرايع» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» آوردهاند.
به هر حال اين بانوى شجاع كربلا راوى حديث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالى و حديثشناسان، عدالت و اعتماد اين بانوى پاك و بافضيلت در زمينه بيان حديث و مقامات علمى مورد تأييد قرار گرفته و صداقت و درايت او انكارناپذير است(7).
عبادت و انقطاع از خلق
در ميان فضايل و كمالات ملكوتى حضرت زينبعليها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضىالحاجات، درخشندگى خاصى دارد. سراسر زندگى او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهى و همگامى با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظيفه و احياى معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب مىشود.
عبادت آن بانوى مكرّمهعليها السلام تنها به معناى خاص «عبادت» نبود، بلكه تمام حركات و سكنات، خروش و فريادها، سفرها و اسارتها، بيدارگرىها و مبارزات و حتى نفسهاى او از آنجا كه به خاطر خداوند بود، همه از مراتبى عميق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود.
اكثر شبها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح مىكرد. به گفته برخى از مورّخان، عبادتها و نمازهاى شب پدر و مادر خود را از نزديك ديده بود.. او در حماسه كربلا شاهد بود كه برادرش، حضرت امام حسينعليه السلام به برادرش حضرت ابوالفضلعليه السلام فرمود: «اى برادر! نزد دشمن برو و يك شب را مهلت بگير؛ شايد بتوانيم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پيشگاه پروردگار مشغول شويم. خدا مىداند كه من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8).
در شب يازدهم محرم، علىرغم آنهمه خستگى و فرسودگى و مشاهده آنهمه آلام روحى، نماز شب خود را خواند. امام سجادعليه السلام فرمود:
«عمهام، زينبعليها السلام در مسير كوفه تا شام تمام نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىكرد و در بعضى از منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تكليف مىكرد(9)».
امام حسينعليه السلام كه خود معصوم و واسطه فيض الهى است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مكن(10)». اين، نشان از آن دارد كه اين بانو به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته بود و به حكمت و هدف آفرينش دست يازيده بود؛ بنابراين ديدهها را بازتر و افقها را برتر و معرفتها را قوىتر بايد كرد تا مقام عبوديت زينب كبرىعليها السلام را بهتر شناخت.
آفتاب عفت
زينب كبرىعليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
وى در پاسدارى از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پيام آسمانى قرآن و طبق آموزههاى مادرش، فاطمه زهراعليها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى يك زن مسلمان مىدانست و بر اين باور بود كه زن هنگامى به خداى خود نزديكتر است كه خود را از معرض ديد مردان بيگانه حفظ نمايد(11).
زينب كبرىعليها السلام دختر آن مادرى است كه براى احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بيرون مىآمد و با دشمنان، به احتجاج مىپرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشيده؛ همان مادرى كه وصيّت مىكند پيكرش را بعد از مرگ در تابوتى با ديوارههاى بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبيعى است كه دختر او هم بايد اين تعاليم بلند اسلام را رعايت نمايد؛ چراكه حفظ شرف و حيثيّت زن، واجب و حجاب از ضروريّات دين است و اصولاً تمام فداكارىهاى اين بانو براى تحقق احكام اسلام بود. بنابراين عفت و پاكدامنى خويش را حتى در سختترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مىفشرد.
آن بانوى بزرگوار براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد زد كه: «آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزان خويش را پشت پرده نشانى و دختران رسول خداصلى الله عليه وآله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بكشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورتهاى آنان را آشكار ساختى(12)».
نماد كمال عقل
برترين معيار عقلگرايى در زندگى، ادب و ادبآموزى است. كيميايى كه تيرگىها و تاريكىهاى قلب را مىزدايد و نور و روشنايى در رواق وجود انسان مىافزايد به گونهاى كه بهاى بىنظير آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخيص خواهد بود.
زينب كبرىعليها السلام شخصيت شايستهاى بود كه درس ادب را در مكتب امامت آموخته بود و سيره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذيرفته بود. در گفتار و رفتار، صميمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونهاى كه زنان بسيارى در نخستين برخورد، شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روحپرور او مىشدند(13).
ادب و احترام حضرت زينبعليها السلام به برادر خود آنچنان بود كه هنگامى كه عبداللَّه بن عباس به امام حسينعليه السلام گفت: شما كه به اين سفر خطرناك مىرويد چرا زنها را با خود مىبريد؟ حضرت زينبعليها السلام با شنيدن اين سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «اى پسر عباس! آيا مىخواهى بين من و برادرم جدايى بيندازى؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)»..
در حادثه عاشورا در برابر آنهمه مصائب و داغها و حوادث، هرگز از مسير ادب و عبوديّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هيچگاه كلمهاى حاكى از دلتنگى، نارضايتى، اعتراض، شكايت و تنگنظرى بر لب نراند. هرچه مىگفت بر طبق رضايت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلكه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زياد، مىفرمود:
«إنّى ما رَأَيْتُ إلاّ جَميلاً(15)»: «من جز زيبايى نديدم».
كه اين كلام در نظر اهل آن، از بالاترين مراتب توحيد، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبوديت، حكايت دارد و كمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مىدهد.
ايثار
عقيله بنى هاشمعليها السلام در اين صفت، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مىخريد و در تمام صحنهها، ديگران را بر خود مقدم مىداشت. او در ماجراى كربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمىكرد و آن را نيز به كودكان مىداد. در بين راه كوفه و شام با اين كه خود گرسنه و تشنه بود، «ايثار» را به بند كشيده و آن را شرمنده ساخت.
امام زينالعابدينعليه السلام مىفرمود: «عمهام، زينبعليها السلام، در مدت اسارت، غذايى را كه به عنوان سهميه و جيره مىدادند، بين كودكان تقسيم مىكرد؛ زيرا در شبانهروز به هر يك از ما يك قرص نان مىدادند. او سختىها و تازيانهها را به جان خود مىخريد و نمىگذاشت بر بازوى كودكان اصابت كند(16)».
دفاع از حريم ولايت
حضرت زينبعليها السلام حركت و هدايت انسانها را بدون امامعليه السلام، سكون و هلاكت مىدانست و زمامدارى زيانآلود نااهلان را باعث دورماندن تودهها از صراط مستقيم مىديد. بدين علت، دفاع و حمايت از مقام امامت و ولايت را سرلوحه مسوؤليتهاى خويش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شايسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مىپرداخت. وى چون دستپرورده زهراى اطهرعليها السلام بود، درس ولايتمدارى را از مادر فراگرفته بود. از يك سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتّهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش كرد و از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسينعليه السلام و چه در دوران امام سجادعليه السلام كه حتى در چند مورد از جان امام سجادعليه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمايت نمود.
كرامت
هر چند هزاران كرامت از اين بانوى بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونهاى را نقل مىكنيم. مرحوم ثقةالاسلام نورى از سيد محمدباقر سلطانآبادى نقل مىكند:
«به چشمدرد شديدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان كردم فايدهاى نكرد و برعكس مريضىام شديدتر شد. بعضى از دكترها مىگفتند قابل علاج نيست. برخى هم قول شش ماه بعد مىدادند و من هر روز از روز قبل نالانتر مىشدم تا اينكه سياهى چشمم گرفته شد و ديگر نمىتوانستم بخوابم. در آن موقع يكى از دوستانم براى خداحافظى به ديدنم آمد. او مىخواست به كربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شديدتر شد و همه مرا شماتت مىكردند مگر يك نفر. بالاخره به منزل دوم رسيديم، درد شديدتر از قبل شد و ورم چشمم افزونتر؛ تا اينكه نزديك سحر آرام شد.
در عالم رؤيا عقيله بنى هاشم، زينب كبرى3، را ديدم كه گوشه مقنعهاش را به چشمم مىكشيد. از خواب بيدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمىكردند، سوار شديم در بين راه درد و ناراحتى احساس نمىكردم. من كه هميشه ناراحت و عاجز بودم، پيش خود گفتم: كاش بسته روى چشمم را باز مىكردم. تا باز كردم، ديدم همهچيز را مىبينم. صدا زدم كه رفقا بياييد. همه آمدند و گفتند: كدام چشمت درد مىكرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه كردند تفاوتى بين چشم چپ و راستم نديدند(17)».
پي نوشتها:
1) كهف، 65.
2) سفينة البحار، ج 1، ص 558.
3) رياحين الشريعة، ج 3، ص 57.
4) زندگى زينبعليها السلام، رسولى محلاتى، ص 10.
5) زينب قهرمانعليها السلام، احمد صادقى اردستانى، ص 103.
6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادىالاولى 1423، ص 21.
7) زنان دانشمند و راوى حديث، صادقى اردستانى، ص 278.
8) تاريخ طبرى، ج 6، ص 238.
9) رياحين الشريعة، ج 3، ص 62.
10) همان، ص 62.
11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18.
12) بحارالانوار، ج 45، ص 134.
13) مجله پيام زن، شماره 128، ص 19.
14) رياحين الشريهة، ج 3، ص 41.
15) بحارالانوار، ج 45، ص 116.
16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43.
17) زندگانى زينب كبرىعليها السلام، شهيد دستغيب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پيش شماره 7، ص 15 - 14.
به مناسبت سالروز وفات حضرت زينب کبري (سلام الله عليها)
يکشنبه 15 رجب 63 هجري قمري
حضرت زينب کبري (عليها السلام)
حضرت زينب , دختر على بن ابيطالب (ع ) و فاطمه زهراى است .
او زنـدگـى شـيـريـنـش را در كـنـار پـدر و مـادر و جد بزرگوارش (نبى گرامى اسلام (ص و برادرانش (امام حسن و امام حسين (ع )) آغاز كرد.
زندگى پررنج و مشقت زينب (س ) پس از پنج سالگى ـ مقارن با رحلت پيامبر اكرم (ص ) ـ آغاز شد و در فاصله اى بسيار كوتاه , پس از مرگ پيامبر, وى شاهد مادرى بود كه در بين درب و ديوار فرياد مى زد: اى فضه , مرا درياب !.
هزاران غم , يكى پس از ديگرى , ميهمان قلب كوچك دختر زهرا شد.
ناراحتى غصب خلافت پدر, بردن على بن ابيطالب (ع ) به اجبار و با پاى برهنه به مسجد, تازيانه هايى كه بر بازوى مادر مى نشست و سرانجام موج سنگين رحلت زهراى مرضيه ى , كمر زينب را شكست .
گويى زينب , از همين آغاز راه , در برابر طوفان تازيانه غم ها قرارمى گيرد تا روزى بتواند همه غم و رنج هستى را بر دوش كشد!.
غـم و رنـجـى كه پدر در كوفه از آن خبر داده است : روزى زينب در كلاس تفسيرش براى بانوان , سوره كهيعص را تفسير مى كرد.
على (ع ) وارد شد و از دخترش پرسيد: كهيعص را تفسير مى كنى ؟!.
زينب عرض كرد: آرى .
على (ع ) فرمود: اى نور ديده !.
ايـن حـروف , رمـزى است در مصيبت وارده بر شما عترت پيغمبر و شايد فرموده باشد: كاف , رمز كربلا است , هاء اشاره به هلاكت عترت دارد, ياء يعنى يزيد,آن كه بر حسين ستم مى كند, عين كنايه از عطش ابى عبداللّه است , و صاد اشاره به صبر دارد.
زينب در زير تازيانه روزگار آبديده مى شود تا پيام رسان عاشورا باشد.
از هـمـيـن رو زمانى كه پسرعمويش , عبداللّه بن جعفر, به خواستگاريش مى آيد, شرط مى كند: در رفتن به خانه برادرم (حسين ) آزاد باشم و هرگاه اوبه مسافرت رفت , من نيز بايد با او بروم !!.
مصيبت شهادت اميرمومنان على (ع ) و امام حسن مجتبى (ع ), زينب را آبديده تر مى كند.
آن گاه زمان هجرت فرا مى رسد و در سال 60 هجرى , به همراه برادرش امام حسين (ع ), از مدينه به مكه و از آن جا به طرف كربلا حركت مى كند.
كـربـلا صـحنه شهادت برادران و برادرزادگان زينب و منظره تماشايى به خون نشستن محمد و عون , دو رزمنده قهرمان و شجاعى است كه در دامان زينب پرورش يافته اند.
زيـنـب , نـاظر اين صحنه هاست و همه اينها از زينب , دختر على (ع ), شيرزنى مى سازد كه از عصر عاشورا, قافله سالار كاروان اسيران آزاديبخش مى شود.
پـس از آتـش گرفتن خيمه ها در شب يازدهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى و با وجود فشار غـم هـا بر قلب زينب , در نيمه شب با قدى خميده به نماز شب مى ايستد و فرداى آن به همراه امام سجاد(ع ) و ديگر اسرا, راهى كوفه مى شود.
در كـوفـه , زيـنـب (س ) را بـه مـجـلـس ابـن زياد مى برند, در حالى كه كنيزانش , پيرامون وى را گرفته اند.
او با شكوهى خاص وارد مجلس مى شود و به عبيداللّه اعتنايى نمى كند.
ابن زياد, از اين بى توجهى , به شدت ناراحت شده , با اين كه زينب را شناخته است , مى پرسد: اين زن پرنخوت و تكبر كيست ؟.
كسى جواب نمى دهد!.
باز سوال مى كند, تا بار سوم كه زنى پاسخ مى دهد: اين زينب دختر على است !.
عبيداللّه مى گويد: خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد!.
زيـنـب با كمال شهامت و شجاعت مى فرمايد: خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد!.
رسوائى از آن فاسق ها است .
ما در عمرمان دروغ نگفته ايم , دروغ هم از آن فاجرهاست .
زينب , در شام و در برابر يزيد نيز با خطبه اى غرا و آتشين , كوس رسوايى يزيد را به صدا درآورد و با ايـن كه در چنگال خون آشام ترين طاغوت زمان اسير بود, چنان حماسه آفريد كه پايه هاى حكومت فرزند معاويه را به لرزه درآورد.
در ظـاهـر, يـزيد فرمانروا بود و زينب تنها و دربند, اما روح بلند دختر فاطمه (س ), يزيد را درهم شـكسته بود و سرانجام يزيد, از ترس سقوطحكومتش , به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسيران را به مدينه بفرستد.
پـس از ورود كـاروان بـه مـديـنـه , هـمـه مـى دانـستند بايد به كجا رفت , مسير كاروان به سوى مسجدالنبى ر بود.
زيـنـب كه همه خاطرات مدينه , پيامبر(ص ) و حسين (ع ) را به دل داشت , تا نگاهش به قبر پيامبر گرامى اسلام (ص ) افتاد, صداى گريه اش بلند شدوفريادزد: اى رسول خدار!.
خبر كشته شدن حسين (ع ) را آورده ايم !.
پس از اين ماجرا, مدينه آماده بهره بردارى از كلاس درس امام سجاد(ع ) و زينب كبرى شد.
زينب احكام و فتاوى را براى مردم بيان مى كرد و محور مراجعه آنان بود.
روحيه و بيان زينب (س ), همه را به ياد اميرمومنان (ع ) مى انداخت .
كـار زيـنـب (س ) ابلاغ خون شهيدان بود و چه خوب پيام خود را ابلاغ كرد. حضرت زينب سلام الله عليها، شيرزن دشت كربلا سرانجام پس از عمري دفاع از طريق حقه ولايت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گراميشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، وفات يافته و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرديد.
مزار ملكوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اينك زيارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشد.
شمهاى از كمالات معنوى حضرت زينب (سلام الله عليها)
بر قلّه دانش
زينب كبرىعليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
برترين درجه علم، علمى است كه از ذات الهى به انسان افاضه مىشود كه به تعبير قرآن مجيد، علم «لَدُنّى» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانى از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختيم». حضرت زينبعليها السلام به شهادت امام سجادعليه السلام، داراى چنين علمى بود كه خطاب به عمّهاش فرمود:
«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)».
«به حمداللَّه تو دانشمند معلمنديده و فهميدهاى فهم نياموخته هستى».
وى در حدود 6 سالگى، شايستگى حفظ خطبه استدلالى، عميق و جامع مادرش فاطمه زهراعليها السلام را داشت و اين نشانه بارزى از رشد فكرى و بلوغ انديشه و تعقّل دخترى است كه در دامان عصمت و طهارت پرورش يافت و به زلال روح و كمال معنوى و قرب الهى رسيد.
يك سال پس از استقرار حضرت علىعليه السلام در كوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرتعليه السلام پيام فرستادند و گفتند:
«ما شنيدهايم كه دختر شما، حضرت زينبعليها السلام همانند مادرش، زهراى مرضيّه، منبع سرشار دانش و داراى علوم و كمالات است. اگر اجازه بدهيد به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهرهمند شويم». علىعليه السلام اجازه داد تا دختر عالمهاش بانوان مسلمان كوفه را آموزش دهد و مشكلات علمى و دينى آنان را حل كند. زينبعليها السلام آمادگى خود را اعلام نمود و بعد از ديدارهاى مقدماتى، جلسه تفسير قرآن براى آنان تشكيل داد و پرسشها و شبهات آنان را جواب مىداد(3).
از سخنان آن حضرتعليها السلام در طول مسافرت كربلا، كوفه و شام، خطبهها و سخنرانىهايى كه در فرصتهاى مختلف در برابر ستمكاران و طاغيان آن زمان و مردم ديگر ايراد فرمود، به خوبى معلوم مىشود كه مراتب علم و دانش و كمال آن بانوى بزرگوار از راه تحصيل و تعليم و اكتسابى نبوده است(4). همچنين در جنبه مقام علميش، علاوه بر توانايى براى ايراد خطبهها، نكته ظريف و اساسى وجود دارد و آن تصميمگيرىها و موضعگيرىهاى بهجا در مناسبتهاى لازم است كه خوب مىدانست كجا بايد نرم سخن گفت، در كجا بايد برآشفت و حماسه آفريد، در كجا بايد گريه كرد و اشك ريخت و چه وقت بايد عقل و منطق را به كار گرفت(5).
همچنين نام زينب كبرىعليها السلام به عنوان يكى از محدثان برجسته شيعه، صفحات كتب رجال را مزيّن كرده است. روايتهاى آن حضرتعليها السلام در منابع معتبر شيعه از جمله در كتابهاى «من لا يحضره الفقيه»، «وسايلالشيعه»، «بحارالانوار» و… موجود است(6) كه آنها را از مادر و برادرش حضرت سيدالشهداءعليه السلام شنيده و براى ديگران روايت كرده است. اهمّ اين احاديث بدين شرح است: داستان نزول مائده آسمانى براى حضرت زهراعليها السلام، حديث «امّ ايمن» در ماجراى دفن حضرت علىعليه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدك كه سند اخير را عدهاى از مورخان و محدّثين نامدار شيعه همچون شيخ صدوق در كتاب «علل الشرايع» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» آوردهاند.
به هر حال اين بانوى شجاع كربلا راوى حديث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالى و حديثشناسان، عدالت و اعتماد اين بانوى پاك و بافضيلت در زمينه بيان حديث و مقامات علمى مورد تأييد قرار گرفته و صداقت و درايت او انكارناپذير است(7).
عبادت و انقطاع از خلق
در ميان فضايل و كمالات ملكوتى حضرت زينبعليها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضىالحاجات، درخشندگى خاصى دارد. سراسر زندگى او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهى و همگامى با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظيفه و احياى معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب مىشود.
عبادت آن بانوى مكرّمهعليها السلام تنها به معناى خاص «عبادت» نبود، بلكه تمام حركات و سكنات، خروش و فريادها، سفرها و اسارتها، بيدارگرىها و مبارزات و حتى نفسهاى او از آنجا كه به خاطر خداوند بود، همه از مراتبى عميق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود.
اكثر شبها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح مىكرد. به گفته برخى از مورّخان، عبادتها و نمازهاى شب پدر و مادر خود را از نزديك ديده بود.. او در حماسه كربلا شاهد بود كه برادرش، حضرت امام حسينعليه السلام به برادرش حضرت ابوالفضلعليه السلام فرمود: «اى برادر! نزد دشمن برو و يك شب را مهلت بگير؛ شايد بتوانيم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پيشگاه پروردگار مشغول شويم. خدا مىداند كه من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8).
در شب يازدهم محرم، علىرغم آنهمه خستگى و فرسودگى و مشاهده آنهمه آلام روحى، نماز شب خود را خواند. امام سجادعليه السلام فرمود:
«عمهام، زينبعليها السلام در مسير كوفه تا شام تمام نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىكرد و در بعضى از منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تكليف مىكرد(9)».
امام حسينعليه السلام كه خود معصوم و واسطه فيض الهى است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مكن(10)». اين، نشان از آن دارد كه اين بانو به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته بود و به حكمت و هدف آفرينش دست يازيده بود؛ بنابراين ديدهها را بازتر و افقها را برتر و معرفتها را قوىتر بايد كرد تا مقام عبوديت زينب كبرىعليها السلام را بهتر شناخت.
آفتاب عفت
زينب كبرىعليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
وى در پاسدارى از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پيام آسمانى قرآن و طبق آموزههاى مادرش، فاطمه زهراعليها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى يك زن مسلمان مىدانست و بر اين باور بود كه زن هنگامى به خداى خود نزديكتر است كه خود را از معرض ديد مردان بيگانه حفظ نمايد(11).
زينب كبرىعليها السلام دختر آن مادرى است كه براى احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بيرون مىآمد و با دشمنان، به احتجاج مىپرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشيده؛ همان مادرى كه وصيّت مىكند پيكرش را بعد از مرگ در تابوتى با ديوارههاى بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبيعى است كه دختر او هم بايد اين تعاليم بلند اسلام را رعايت نمايد؛ چراكه حفظ شرف و حيثيّت زن، واجب و حجاب از ضروريّات دين است و اصولاً تمام فداكارىهاى اين بانو براى تحقق احكام اسلام بود. بنابراين عفت و پاكدامنى خويش را حتى در سختترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مىفشرد.
آن بانوى بزرگوار براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد زد كه: «آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزان خويش را پشت پرده نشانى و دختران رسول خداصلى الله عليه وآله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بكشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورتهاى آنان را آشكار ساختى(12)».
نماد كمال عقل
برترين معيار عقلگرايى در زندگى، ادب و ادبآموزى است. كيميايى كه تيرگىها و تاريكىهاى قلب را مىزدايد و نور و روشنايى در رواق وجود انسان مىافزايد به گونهاى كه بهاى بىنظير آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخيص خواهد بود.
زينب كبرىعليها السلام شخصيت شايستهاى بود كه درس ادب را در مكتب امامت آموخته بود و سيره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذيرفته بود. در گفتار و رفتار، صميمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونهاى كه زنان بسيارى در نخستين برخورد، شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روحپرور او مىشدند(13).
ادب و احترام حضرت زينبعليها السلام به برادر خود آنچنان بود كه هنگامى كه عبداللَّه بن عباس به امام حسينعليه السلام گفت: شما كه به اين سفر خطرناك مىرويد چرا زنها را با خود مىبريد؟ حضرت زينبعليها السلام با شنيدن اين سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «اى پسر عباس! آيا مىخواهى بين من و برادرم جدايى بيندازى؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)»..
در حادثه عاشورا در برابر آنهمه مصائب و داغها و حوادث، هرگز از مسير ادب و عبوديّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هيچگاه كلمهاى حاكى از دلتنگى، نارضايتى، اعتراض، شكايت و تنگنظرى بر لب نراند. هرچه مىگفت بر طبق رضايت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلكه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زياد، مىفرمود:
«إنّى ما رَأَيْتُ إلاّ جَميلاً(15)»: «من جز زيبايى نديدم».
كه اين كلام در نظر اهل آن، از بالاترين مراتب توحيد، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبوديت، حكايت دارد و كمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مىدهد.
ايثار
عقيله بنى هاشمعليها السلام در اين صفت، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مىخريد و در تمام صحنهها، ديگران را بر خود مقدم مىداشت. او در ماجراى كربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمىكرد و آن را نيز به كودكان مىداد. در بين راه كوفه و شام با اين كه خود گرسنه و تشنه بود، «ايثار» را به بند كشيده و آن را شرمنده ساخت.
امام زينالعابدينعليه السلام مىفرمود: «عمهام، زينبعليها السلام، در مدت اسارت، غذايى را كه به عنوان سهميه و جيره مىدادند، بين كودكان تقسيم مىكرد؛ زيرا در شبانهروز به هر يك از ما يك قرص نان مىدادند. او سختىها و تازيانهها را به جان خود مىخريد و نمىگذاشت بر بازوى كودكان اصابت كند(16)».
دفاع از حريم ولايت
حضرت زينبعليها السلام حركت و هدايت انسانها را بدون امامعليه السلام، سكون و هلاكت مىدانست و زمامدارى زيانآلود نااهلان را باعث دورماندن تودهها از صراط مستقيم مىديد. بدين علت، دفاع و حمايت از مقام امامت و ولايت را سرلوحه مسوؤليتهاى خويش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شايسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مىپرداخت. وى چون دستپرورده زهراى اطهرعليها السلام بود، درس ولايتمدارى را از مادر فراگرفته بود. از يك سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتّهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش كرد و از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسينعليه السلام و چه در دوران امام سجادعليه السلام كه حتى در چند مورد از جان امام سجادعليه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمايت نمود.
كرامت
هر چند هزاران كرامت از اين بانوى بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونهاى را نقل مىكنيم. مرحوم ثقةالاسلام نورى از سيد محمدباقر سلطانآبادى نقل مىكند:
«به چشمدرد شديدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان كردم فايدهاى نكرد و برعكس مريضىام شديدتر شد. بعضى از دكترها مىگفتند قابل علاج نيست. برخى هم قول شش ماه بعد مىدادند و من هر روز از روز قبل نالانتر مىشدم تا اينكه سياهى چشمم گرفته شد و ديگر نمىتوانستم بخوابم. در آن موقع يكى از دوستانم براى خداحافظى به ديدنم آمد. او مىخواست به كربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شديدتر شد و همه مرا شماتت مىكردند مگر يك نفر. بالاخره به منزل دوم رسيديم، درد شديدتر از قبل شد و ورم چشمم افزونتر؛ تا اينكه نزديك سحر آرام شد.
در عالم رؤيا عقيله بنى هاشم، زينب كبرى3، را ديدم كه گوشه مقنعهاش را به چشمم مىكشيد. از خواب بيدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمىكردند، سوار شديم در بين راه درد و ناراحتى احساس نمىكردم. من كه هميشه ناراحت و عاجز بودم، پيش خود گفتم: كاش بسته روى چشمم را باز مىكردم. تا باز كردم، ديدم همهچيز را مىبينم. صدا زدم كه رفقا بياييد. همه آمدند و گفتند: كدام چشمت درد مىكرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه كردند تفاوتى بين چشم چپ و راستم نديدند(17)».
پي نوشتها:
1) كهف، 65.
2) سفينة البحار، ج 1، ص 558.
3) رياحين الشريعة، ج 3، ص 57.
4) زندگى زينبعليها السلام، رسولى محلاتى، ص 10.
5) زينب قهرمانعليها السلام، احمد صادقى اردستانى، ص 103.
6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادىالاولى 1423، ص 21.
7) زنان دانشمند و راوى حديث، صادقى اردستانى، ص 278.
8) تاريخ طبرى، ج 6، ص 238.
9) رياحين الشريعة، ج 3، ص 62.
10) همان، ص 62.
11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18.
12) بحارالانوار، ج 45، ص 134.
13) مجله پيام زن، شماره 128، ص 19.
14) رياحين الشريهة، ج 3، ص 41.
15) بحارالانوار، ج 45، ص 116.
16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43.
17) زندگانى زينب كبرىعليها السلام، شهيد دستغيب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پيش شماره 7، ص 15 - 14.
فرم در حال بارگذاری ...