« معرفی کتاب:سرزمین عشق »

امیر المؤمنین پاسخ می دهد؟

نوشته شده توسط 9ام آبان, 1390

 

 

مولای من! کمی از خود و حق خویش و غصب خلافت بگویید؟

سیل انبوه فضلیت های انسانی- الهی از قله های روح من به سوی انسان ها سرازیر می شود . ارتفاعات سر به فلک کشیده ی امتیازات من بلندتر از آن است که پرندگان دور پرواز بتوانند هوای پریدن روی آن ارتفاعات را در سر بپرورانند. (در ان هنگام که خلافت در مسیر دیگری افتاد) پرده ای میان خود و زمامداری آویختم و روی از آن برگردانیدم. چون در اتخاب یکی از دو راه اندیشیدم:

یا می بایست با دستی خالی به مخالفانم حمله کنم و یا در برابر حادثه ای ظلمانی و پر ابهام صبر و شکیبایی پیشه گیرم. (چه حادثه ای)؟ حادثه ای بس کوبنده که بزرگسالان را فرتوت و کم سالان را پیر و انسان با ایمان را تا به دیدار پروردگارش در رنج و مشقت فرو می برد.

 

احساس شما در برابر بی وفایی های مردم چه بود؟

سوگند به خدایی که دانه را شکافت و روح را آفرید ، اگر گروهی برای یاری من آماده نبود، وحجت خداوندی با وجود یاوران بر من تمام نمی گشت،و پیمان الهی با دانایان  درباره ی عدم تحمل پرخوری ستمکار و گرسنگی ستمدیده نبود، مهار این زماداری را به دوشش می انداختم و انجام آن را مانند آغازش با پیاله ی بی اعتنایی سیراب می کردم . درآن هنگام ، می فهمیدید که این دنیای شما در نزد من از اخلاط دماغ یک بز ناچیزتر است .

 

آیا شما از مرگ می ترسید؟ پس چرا سکوت کردید؟

سوگند به خدا ! انس فرزند ابیطالب (علیه السلام) با مرگ بیش از انس کودک شیرخوار به پستان مادرش است . سکوت من از روی عملی است پوشیده بر دیگران که اگر ابرازش کنم، مانند لرزش طناب آویخته در چاه های عمیق به خود لرزیده ، در اضطراب خواهید رفت .

 

آیا ازمردم خسته شده اید؟

اف بر شما ای مردم! از خطاب و توبیخ بر شما خسته شده ام . آیا در برابر سرای آخرت و سعادت ابدی ، رضایت به زندگی دنیوی داده و به پذیرش ذلت به جای عزت دل خویش کرده اید؟!

 

آیا من و شما بر هم حقی داریم؟

ای مردم! حقی بر شما دارم و حقی بر من دارید.

اما حق شما بر من ؛ خیرخواهی درباره ی شما و تنظیم و فراوان نمودن بیت المال برای    تهیه ی معیشت سالم برای شما است،و تصدی بر تعلیم شما که از جهل نجات پیدا کنید و تأدیب شما که علم شما را بسازد .

و اما حق من بر شما ؛ وفا به بیعتی است که با من کرده اید وخیرخواهی در حضور و غیاب و پاسخ مثبتی در آن هنگام که شما را بخوانم و اطاعت از من موقعی که به شما دستور بدهم.

 

چرا بین خود و مردم (اهل حکمیت) برای حکمیت فاصله قرار دادید؟ و چرا در بحث حکمیت سکوت کردید؟

و اما اینکه می گویید: چرا بین خود و آنان مدتی را برای حکمیت فاصله قرار دادی؟ جز این نیست که من این تأخیر را بدان جهت روا دیدم که کسی که نادان به حقیقت امر است، آگاه شود و اطلاع حاصل کند، و کسی که عالم به حقیقت امر است، در دفاع از حق و اجرای آن مستحکم تر گردد.و باشد که خداوند در این آرامش (سکوت) امراین امت را اصلاح نماید، و گلوی آن گرفته نشودتا در نتیجه پیش از آشکار شدن حق ، با شتابزدگی منحرف شود و ازآغاز گمراهی مطیع ضلالت شود.

 

آیا مردم مدینه بی وفا نبودند؟ 

 

هنگامی که به امر زمامداری برخاستم، گروهی عهد خود را شکستند؛ جمعی دیگر از راه منحرف گشتند؛ و گروه دیگر هم ستمکاری را پیشه ی خود کردند. گویی آنان سخن خداوند را نشنیده بودند که فرموده است ما آن سرای ابدیت را برای کسانی قرار خواهیم داد که در روی زمین برتری بر دیگران نجویند و فساد به راه نیندازند و عاقبت کارها به سود مردمی است که تقوا     می ورزند.

 

آیا به راستی مخالفان شما سخن خدا را نشنیده بودند؟

آری؛ به خداوند سوگند! آنان کلام خدا را شنیده بودند، گوش به آن فرا داده و درکش کرده بودند، ولی دنیا خود را در برابر دیدگان آنان بیاراست تا درجاذبه ی زینت و زیور دنیا خیره گشتند و خود را باختند.

 

 

اشباح الرجال چه کسانی بودند؟

ای نامردان مردنما! رؤیاهای کودکانه در دلتان، و عقول زنان حجله نشین در مغزتان است. ای کاش شما را نمی دیدم ونمی شناختم ! سوگند به خدا این شناخت پشیمانی بر من آورد و اندوه ها به دنبال داشت! خدا نابودتان کند! قلبم را با خونابه پرکردید و سینه ام را از خشم مالامال نمودید و غم های متوالی را جرعه جرعه به من خوراندید و رأی و نظرم را با نافرمانی و تنها گذاشتن من مختل ساختید.

 

دشمنانت می گویند  علی (علیه السلام) دروغ می گوید؛ نظرتان چیست؟

به من خبر رسیده که  می گویید علی (علیه السلام) دروغ می گوید!

خدا  نابودتان کند! من به چه کسی دروغ گفته ام؟

به خدا؟! من اولین کسی هستم که به خدا ایمان آورده ام . 

یا به پیغمبرش؟! من  نخستن کسی هستم که او را تصدیق می کنم و کرده ام .

نه؛ هرگز، سوگند به خدا! من دروغ نمی گویم . ولی سخنانی که می گویم، با لهجه ی پیامبری است که شما از آن غایب بودید و از شایستگان آن گونه سخنان نبودید. مادر آن مدعی (که گفته علی دروغ می گوید) به ماتمش بنشیند.

 

یا علی (علیه السلام) دنیا و روزگار ما را چگونه می بینید؟

چه توصیفی کنم درباره ی دنیایی که آغازش مشقت است و پایانش فنا.

در حلالش حساب است و در حرامش عقاب.

هر کس در این دنیا احساس بی نیازی کند، گمراه  و مفتون شده ، و هر کس مبتلا به فقر شود، اندوهگین گردد.

کسی که برای دنیا به تلاش بیفتد ، او را ترک گوید؛ و کسی که درباره ی دنیا بی اعتنایی کند، دنیا به سراغش می آید ومطعیش می شود.

کسی که از این دنیا وسیله ی بینایی جوید، او را بینا کند، و کسی که در او بنگرد و خیره شود، نابینایش نماید

 

صفات دنیاپرستان چیست و چه عاقبتی دارند؟

آن مردم در این دنیا رو به خوردن لاشه ای بردند که با خوردنش رسوا گشتند و به محبت آن لاشه اتفاق نمودند (آنان عاشق جیفه ی دنیا شدند) و هر کس به چیزی عشق بورزد، بینایی اش را مختل و قلبش را بیمار نماید. (این عاشق که بینایی و دل را از دست داده است) با چشمی مختل می نگرد و با گوشی ناشنوا می شنود. شهوات، عقل این عاشق خود باخته را ضایع و دنیا، قلبش را می میراند. نَفسش  واله و شیدای آن جیفه (دنیا) گشته و به بردگی دنیا در آمده و غلام (حلقه به گوش) کسی است که چیزی از آن را در اختیار دارد و می گردد به هر طرفی  که آن جیفه (دنیا) برگردد؛ و روی می آورد به هرسویی که آن موجود پست (دنیا) روی آورد.آن لاشه خوار با هیچ عامل بازدارنده ای ، از معصیت خدا باز نمی ایستد، و برای ایمان به خدا و مشیت او از هیچ واعظی پند نمی گیرد؛ با این که گرفتار شدگان فریب خورده را می بیند که به هیچ وجه نمی توانند محصول تباهی های خود را برگردانند. او می بیند که چگونه آن چه سرمایه باختگان نمی دانستند، بر سرشان فرود آمد.1

 

نصحیتی به سرمایه داران جامعه بفرمایید:

آگاه باشید! که عطای مال در غیر موردش، افراط در خرج  و اسراف است. و این افراط گری  و اسراف ، صاحبش را در دنیا بالا می برد و در آخرت ساقطش می نماید؛ و در میان مردم عزیز می داردودرنزد خدا پست وخوارش می سازد.

 

مولای من! در این دنیای وانفسا چه کنیم؟

بندگان خدا! خیری را که خداوند وعده داده است ، رها کردنی نیست و شری را که خداوند از آن نهی فرموده است، دوست داشتنی نیست. بندگان خدا! از روزی بترسید که اعمال و رفتار انسان وارسی می شود؛ روزی که پر از تشویش و اضطراب است و کودکان در آن روز پیر می گردند. ای بندگان خدا! بدانید که نگهبانانی از شما گماشته و دیدبان هایی از پیکرتان برگزیده اند و حافظان راستگویی که اعمال شما را حفظ می کنند و شماره ی نفس های شما را می شمارند؛ نه تاریکی شب شما را از آنان می پوشاند و نه دری محکم شما را از آنان پنهان می سازد.1

 

مولای من ! دوست دارم بسیجی توباشم ودر کنار شما بجنگم ؛ چه کنم ؟

  وبدانیدکه کار شما دردیدگاه خداوندی است وشمابا پسرعموپیامبر(ص)درحرکت وتلاش هستید . حمله را تکرار واز فرار از جهاد ، ننگ برای  نسل های آینده ی شما وآتشی است در روز حساب . وبه رها کردن روح از کالبدتان رضایت دهید ودلخوش باشیدوسبکبال به سوی مرگ حرکت نمایید.1

 

  اگر هشدار و اعلام خطری احساس می کنید، بفرمایید.

    1-هوشیار باشید! امروز روز تکاپو و فردا روز سبقت است؛ سبقت بر بهشت و (پایان عقب ماندگی) دوزخ . آیا بازگشت کننده ای از گناه خود پیش از فرا رسیدن مرگش نیست؟ آیا کسی نیست که پیش از روز سخت و دردناکش برای خودکار ی کند؟

2-هوشیار باشید! شما در این زندگانی، روزگار آرزو را می گذارنید که اجل را به دنبال دارد. کسی که در روزگار آرزو و پیش از آن که اجلش فرا رسد، عمل نماید، عمل برای او سودمند خواهد بود و مرگی که به سراغش می آید و آمده است، ضرری برای او نخواهد داشت؛ و آن که در روزگار آرزویش پیش از آن که اجلش فرا رسد، تقصیر نماید، عملش خسارت بار، و اجلش به ضررش تمام خواهد گشت.

  3-هوشیار باشید! در هنگام خوشی و رغبت چنان عمل کنید که در موقع ترس و وحشت عمل می کنید.

      4- هوشیار باشید! من ندیده ام کسی را که جویای بهشت باشد و بخوابد، و گریزان از آتش باشد و در خواب فرو رود.

5- هوشیار باشید! کسی را که حق سودش نبخشد، باطل ضررش خواهد زد، و کسی را که هدایت راستش نسازد، گمراه ی به هلاکتش خواهد کشید.

 

     بهترین ها در بین مردم کیانند؟

گروهی دیگر می ماند: که یاد سرنوشت نهایی، دیدگان آنان را  از محرمات فرو بسته ، و بیم روز رستاخیز، اشک های آنان را سرازیر می نماید.برخی از آنان (از میان جاهلان) رمیده ومطرودند، برخی دیگر در حال ترس و کنده شدن (از میان مردم هواپرست) ، و دسته ای از آنان خاموش و ساکتند، و گروهی دیگر از آنان با خدای خود دعای مخلصانه دارند، و بعضی دیگر ماتم زده وزجر کشیده اند.

انان انسان هایی هستند که تقیه از تبهکاران، آن ها را به گوشه ی گمنامی برده وخواری آنان را در برگرفته است. آنان در دریایی از تلخی ها غوطه ورند؛ دهان هایشان از سخن گفتن بسته و دل هایشان مجروح است. آنان جامعه ی خود را پندها دادند تا خسته ومغلوب شدند، تا آن جا که خوار گشتند و کشته شدند تا عددشان کم شد.

 

زبون ترین و پست ترین افراد چه کسانی هستند؟

سوگند به خدا! آن مردی که دشمن را بر خود مسلط بسازد که گوشت اورا بخورد و استخوانش را نرم کند و پوست او را بکند، چنین شخصی سخت زبون است و دل او که عضلات سینه اش آن را احاطه کرده، ناتوان و درمانده است.

تو اگر می خواهی چنین باش، اما من سوگند به خدا! با قدرتی که به وسیله ی شمشیر بر پراکنده کردن و پراندن دشمنان و قطع بازوها و پاهای آن ها ئارم، سلطه را به دست دشمن نخواهم داد. (این است وظیفه ی من) این تلاش و تکاپو در اختیار من است و مشیت قاهره ی خداوندی کار خود را دارد.

 

 

 

پی نوشت:

نهج البلاغه،علامه دشتی،خطبه های

28 ،66،126، 109، 34، 125، 157، 5، 34و شقشقیه

 

 


فرم در حال بارگذاری ...


  •