« بخشی از وصیتنامه سردار شهید حاج عبدالحسین برونسیدوستی نیکان و دشمنی بدان »

حاج شیخ عبدالصمد بی بالانی

نوشته شده توسط 1ام بهمن, 1391

حاج شیخ عبدالصمد بی بالانی در 15 فروردین 1235 ه . ش ( تاریخ تولد شیخ از شناسنامه همسرش از صفحه ازدواج بدست آمده است) در قریه بی بالان رودسر دیده به جهان گشود .

دوران کودکی را در بی بالان گذراند . از دوران کودکی وی هیچ اطلاعاتی در دست نیست. برای تحصیل علوم دینی به نجف رفت و در آنجا تحصیل نمود و وقتی به مرحله اجتهاد رسید به روستای خود بازگشت و به ترویج دین و شرع پرداخت. از صفات اخلاقی وی همان بس که اهالی بی بالان ، پدران و مادران ما خود به چشم دیده اند او را انسانی پاکدامن ، مومن ، باتقوا ، دارای طیر الارض ، امین ، غمخوار مردم ، عادل و … می دانند. شیخ وقتی به ولایت خود آمد همسری برای خود انتخاب نمود و گویند که با همسر خود اتمام حجت نمود که دو چیز را بسیار محترم شمارند ؛ یک راز داری مسائل زندگی خود و رفت و آمد مردمی که به منزل او می آیند و حرفهایی که رد و بدل می شود در کوچه و خیابان پخش نگردد و دوم اینکه هنگامی که در خلوت در اتاق خود در حال عبادت است مزاحم او نشوند. اما گویا همسر وی عهد شکست و خلف وعده کرد و دیری نگذشت که مکالمه شیخ با مردم یا طیر الارض بودن وی در کوی و برزن زبانزد خاص و عام گردید و همه جا پخش گردید که بارها در هنگام عبادت شیخ به اتاق وی رفته ، اما او در اتاقش نبوده با وجود اینکه عمامه اش در روی سجاده قرار داشت . شیخ که این حرفها را شنید از همسرش دلگیر و با او متارکه نمود و شیخ همسر دومی اختیار کرد که متاسفانه همسر دوم شیخ هم همان روش همسر اول را ادامه داد و چون فرزندی نداشت همسر دوم را هم طلاق دادند تا شاید با ازدواج بعدی صاحب فرزند شوند و پس از مدتی همسر سومی اختیار نمودند. همسر سوم که بسیار زن نجیب و پاکدامن بود یار و غمخوار شیخ در تمامی مراحل زندگی او بود. وی تا آخرین لحظات عمر شیخ در کنارش زندگی نمود و بعد از فوت شیخ تا مدتها در منزل خود و سپس در بستر بیماری در منزل برادرش عیسی شریف زندگی کرد و با تحمل سختی های بسیار در سال 1364 فوت نمودند و مزارش در قبرستان امیربنده می باشد. منزل شیخ پس از سالها هنوز باقی است که توسط نزدیکان شیخ مورد استفاده قرار می گیرد. شیخ عبدالصمد وصیت نموده بود که قبل از مرگش او را به نجف اشرف ببرند . به علت کهولت سن که بسیار نحیف و رنجور شده بود اما همچنان اصرار رفتن به نجف داشت . لذا اطرافیانش چاره را در عزیمت وی به نجف دیدند. با شخصی به نام ولی خان ایران نژاد که تقریبا دنیا دیده بود و شیخ را از نزدیک می شناخت مقدمات سفر وی را فراهم ساختند و سرانجام شیخ به اتفاق همسرش رقیه خانم با شخصی به نام حاج عیسی حسین نیا برادر خانم مرحوم فخرالدین عادلی که کاروان به ممالک دیگر می برد آماده سفر شدند. برای عزیمت شیخ ایران نژاد و حسین بابیزان به منزل ایشان آمدند تا او را سوار ماشین کنند و شاهدان گویند ازدحام زیادی در منزل ایشان جمع شده بودند و با شیخ خداحافظی نمودند و حسین بابیزان شیخ را که بسیار لاغر و نحیف بود در بغل گرفتند و سوار ماشین فولکس نمودند. شیخ بی بالان را به مقصد نجف برای همیشه ترک نمود. همسرش بعدها تعریف کرده بود که شیخ با آن حال بدش و در حال احضار می گفت که قبل از رسیدن به نجف وی را کربلا به زیارت آقا امام حسین (ع) ببرند. اما از آنجایی که حال مزاجی شیخ بسیار بد بود از بردن وی به حرم امام حسین (ع) ممانعت نمودیم و مستقیما به سوی نجف به حرکت افتادیم که شیخ می گوید : گویا از کربلا رد شده ایم. من دقایقی قبل بوی حسین (ع) را استشمام کردم. چرا مرا به زیارت نبردید؟ ” بعد از رسیدن به مقصد در منزل سید علی نجفی که از دوستان شیخ بود اقامت گزیدند. سه روز بعد شیخ بزرگوار دار فانی را وداع گفتند و در سرزمین مولا علی (ع) در وادی السلام که آرزوی دیرینه اش بود به خاک سپرده شد و همسرش بعد از مراسم خاکسپاری راهی ایران گردید.


فرم در حال بارگذاری ...


  •