« درگذشت علامه مجاهد آيت الله سيد ذي شان حيدر جوادي، مولف و سخنور برجسته هند(1379ش)فاطمه حلال صدها مشکل است »

درمان چاقی(داستان)

نوشته شده توسط 28ام فروردین, 1392

پادشاهى با عدالت به مرضى دچار شد که بدنش گوشت زیادى آورد و بى حد چاق شد، به حدى که قادر به حرکت نبود. روزى وزراء و امراء کشور براى معالجه او به نزد پزشکان و حکیمان رفتند و آنها را آوردند ولى آنها از معالجه عاجز ماندند تا آنکه شخص خردمند و حکیمى به آنان گفت : داروى سلطان نزد من است . همگى خوشحال شدند، و او را بخدمت سلطان بردند. چون نظرش به سلطان افتاد و نبض او را گرفت ، گفت : سلطان تا چهل روز دیگر مى میرد، اگر سلطان بعد چهل روز زنده بود او را معالجه مى کنم .

سلطان این کلام را شنید لرزه بر تن او افتاد و هر روز بخاطر این غم و ترس از مرگ ، لاغر و ضعیف مى شد تا آنکه مدت چهل روز تمام شد و بدنش مانند مردم معمولى و متعادل شد.

آن خردمند را آوردند و عرض کرد: من در استنباط خود خطا کرده بودم و حکم درست نبود؛ آنگاه رو به وزراء نمود و گفت : این دستور تمهید و مقدمه اى بود براى رفع بیمارى سلطان و هیچ نسخه اى در میان نیست . پس ‍ او را جایزه بسیار عطا کردند.

 

سرمایه سعادت ص 24


فرم در حال بارگذاری ...


  •