« لباس یاس بر تن کرد زهرا (سلام الله علیها).......علم جواد الائمه علیه السلام »

من که هیچوقت خونه نیستم

نوشته شده توسط 14ام مهر, 1392

تازه از جبهه برگشته بود ولي انگار خستگي براش معنا نداشت ، رسيده و نرسيده رفت سراغ لباسها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرفها رو شست.
مادرم که  از  کاراش ناراحت شده بود خواهش کرد که اين کار رو نکنه ، ولي يونس گوشش بدهکار نبود.
ميگفت:خاله جون اين کارها وظيفه ي منه ، من که هيچوقت خونه نيستم ، لا اقل اين چند روزي که هستم بايد به خانومم کمک کنم.
شهيد يونس زنگي آبادي


فرم در حال بارگذاری ...


  •