موضوع: "شعر"
ماه ربیع الاول
نوشته شده توسط12059m 22ام آذر, 1394
پیراهن سیاه ز تن دور میکنیم
آن را ذخیره کفن و گور میکنیم
اجر دو ماه گریه بر غربت حسین
تقدیم مادرش از ره دور میکنیم
عزاداریتان قبول، ماه ربیع مبارک
ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید...
نوشته شده توسط12059m 17ام آبان, 1394ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید…
این دل غمزده و زار مرا هم ببرید…
زیر یک پرچم و بیرق، همگی سینه زدیم…
شرط و انصاف نبوده که شما ها بپرید…
فکر این مساله بدجور خرابم کرده…
که چرا شاه کرامت دل من را نخرید…
من شنیدم که در این خانه بد و خوب یکیست…
ولی فهمیده ام انگار شما خوب ترید…
و ببالید به خود چون که رسیدید حرم…
بین خوبان زمان از همه خوبان به سرید…
به مقام علی اکبر که رسیدید مرا یاد کنید…
جان زینب به سوی مقتل ارباب نرید…
یک نصیحت کنم و از همگی ذکر دعا…
مدیونید از آن شهر کفن ها بخرید…
☆ به وقت مرگ مبادا مرا کفن بکنید…
که من غلامَمو ، ارباب بی کفن دارم ☆
التماس دعا
بخواب که همه خوابیم و کور .
نوشته شده توسط12059m 17ام آبان, 1394آبی برای نظافت و جایی برای خوابیدن و لبی برای لبخند زدن درین دنیای نامردی ها نیست …… آرزویی که مگر تو و برادرت در خواب ببینید . بخواب که همه خوابیم و کور .
غم مخور
نوشته شده توسط12059m 20ام مهر, 1392غم مخور ایام هجران رو به پایان می رود این خماری از سر ما می گساران می رود
پرده را از روی ماه خویش بالا میزند غمزه را سر می دهد غم از دل و جان می رود
جمعه یعنی ...
نوشته شده توسط12059m 18ام مهر, 1392جمعه یعنی….
جمعه یعنى یک غزل دلواپسى / جمعه یعنى گریه هاى بى کسى
جمعه یعنى روح سبز انتظار / جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار
بى قرار بى قراریهاى آب / جمعه یعنى انتظار آفتاب
جمعه یعنى ندبه اى در هجر دوست / جمعه خود ندبه گر دیدار اوست
جمعه یعنى لاله ها دلخون شوند / از غم او بیدها مجنون شوند
جمعه یعنى یک کویر بى قرار / از عطش سرخ و دلش در انتظار
انتظار قطره اى باران عشق / تا فرو شوید غم هجران عشق
جمعه یعنى بغض بى رنگ غزل / هق هق بارانى چنگ غزل
زخمه اى از جنس غم بر تار دل / تا فرو شوید غم هجران دل
جمعه یعنى روح سبز انتظار / جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار
بى قرار بى قراریهاى آب / جمعه یعنى انتظار آفتاب
لحظه لحظه بوى ظهور مى آید / عطر ناب گل حضور مى آید
سبز مردى از قبیله عشق / ساده و سبز و صبور مى آید
شب مهتاب
نوشته شده توسط12059m 26ام شهریور, 1392شب مهتاب ، اقیانوس ، باران
به شوق جلوه ای مانوس ، باران
بگو کی افتابی می شوی ، کی
نگاهم می شود فانوس باران
شوق وصال
نوشته شده توسط12059m 30ام مرداد, 1392کاش از دلبر نشانی داشتیم
برسر کویش مکانی داشتیم
از برای مهدی صاحب الزمان (عج )
کاش در دل جمکرانی داشتیم
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
نوشته شده توسط12059m 16ام مرداد, 1392عاقبت یک روز مغرب محو می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم زمانی که نه زود است نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق می شود .
دلت می آید آیا بر نگردی
نوشته شده توسط12059m 7ام مرداد, 1392تو که درد آشنای اهل دردی
تو که دست کسی را رد نکردی
بگو حالا که دلهامان شکسته ست
دلت می آید آیا بر نگردی
تحمل می کنم هر چند سخت است
نوشته شده توسط12059m 2ام مرداد, 1392تمام عمر بی لبخند سخت است
به لبخند خودت سوگند ، سخت است
برای دیدنت تا جمعه بعد
تحمل می کنم ، هر چند سخت است
تمامی چیزهای خوب جهان از آن تو خواهد بود
نوشته شده توسط12059m 23ام تیر, 1392کمتر بترس ، بیشتر امیدوار باش
کمتر ناله کن ، بیشتر نفس بکش
کمتر حرف بزن ، بیشتر بشنو
کمتر متنفر باش ، بیشتر عشق بورز
و در این صورت است که تمامی چیزهای خوب جهان از آن تو خواهد بود .
عشق علی (علیه السلام)
نوشته شده توسط12059m 20ام تیر, 1392
علی ای مـاه تـابان شـب افـروز
علی ای زنده ی تاریخ هر روز
علی ای محـرم شب زنده داران
علـی ای هــمـره امـیــدواران
تو بـودی حـافـظ قـرآن سـرمــد
هـمـیشـه همـنشین ویار احمد
علی ای ذوالفقارت دین و ایمان
عـلی ای نـور چـشمان یتیمان
دوای درد مشـتـاقـان عتلی بـود
شهامت دروجودش منجلی بود
تـو مـولایـی بـرای شـیعـه رهبر
بـرای دخـت پیـغـمبر تـو همسر
تـو در روز جـزا مولـی امـیـری
چـه مـی گـردد اگر دستم بگیری
کلامـت روشنی بخش دل و جان
منـاجـاتـت بـرایـم دیـن و ایمان
نـبـاشـم لایـق وصـف تـو مــولا
کـه مـن نـاچیزم وهستی تودریا
تو مهتابی درون چشمه ی عشق
تـو دریـایی مـیان دیـده ی عشق
توبـاخونـت وضوکردی علی جان
به تنهـایی تـوخوکردی علی جان
همـیـشـه نـام تـو پـایـنــده بــادا
ایـا سـیـد عـلــی هـم زنــدا بــادا
« فاطمه حسینی »
انتظار
نوشته شده توسط12059m 5ام خرداد, 1392جان من قربان توای جان جانانم بیا گلشنم بی گل شده ای روح رعنایم بیا
تابه کی انتظار مقدمت نالان شوم تابه کی بهر لیاقت بردرت گریان شوم
تابه کی بهر ظهورت واله حیران شوم سوختم درآتش هجرانت ای جانم بیا
من که مردم از فراقت ای عزیز کردگار من که یک عمری کشیدم از برایت انتظار
تابه کی باشم برای انتظارت اشکبار ایعزیز قلب من ای خوب خوبانم بیا
وظایف شیعیان در زمان غیبت امام زمان(عج)،نویسنده:سیدرضی سیدنژاد،انتشارات تهذیب ،چاپ دوم ،صفحه317
دعای ماه رجب و تفسیر آن
نوشته شده توسط12059m 5ام خرداد, 1392یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم
وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شری ایمنی جویم
یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد (عطای ) بسیار در برابر (طاعت ) اندک
یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد
یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد
وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد
تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت بخشی و مهرورزی
اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه خوبی دنیا و همه خوبی و خیر آخرت را
وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم
اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شر دنیا و شر آخرت را
فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید) و
وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار
یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری
یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جود
یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ
فاطمه حلال صدها مشکل است
نوشته شده توسط12059m 24ام فروردین, 1392هرچه باشد من نمک پرورده ام / دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه بی حاصل است / فاطمه حلال صدها مشکل است
در فراق ياس
نوشته شده توسط12059m 26ام فروردین, 1391بايد از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق ياس، مشكي پوش بود
ياس ما را رو به پاكي مي برد
رو به عشقي اشتراكي مي برد
ياس يك شب را گل ايوان ماست
ياس تنها يك سحر مهمان ماست
بعد روي صبح، پرپر مي شود
راهي شبهاي ديگر مي شود
ياس مثل عطر پاك نيّـت است
ياس استنشاق معصوميّـت است
ياس بوي حوض كوثر مي دهد
عطر اخلاق پيمبر مي دهد
حضرت زهرا دلش از ياس بود
دانه هاي اشكش از الماس بود
داغ عطر ياس زهرا زير ماه
مي چكانيد اشك حيدر را به چاه
عشق محزون علي ياس است و بس
چشم او يك چشمه الماس است و بس
اشك مي ريزد علي مانند رود
بر تن زهرا: گل ياس كبود
گريه كن زيرا كه دُخت آفتاب
بي خبر بايد بخوابد در تراب
اين دل ياس است و روح ياسمين
اين امانت را امين باش اي زمين
نيمه شب دزدانه بايد در مغاك
ريخت بر روي گل خورشيد، خاك
شاعر:احمد عزیزی