دو روز مانده به پایان جهان

نوشته شده توسط 15ام مهر, 1392

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است.
تقویمش پر شده بود و تنها دو روز , تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی. نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زود و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال به راه انداخت, خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت ,خدا سکوت کرد. به پر و پای فرشته و انسان پیچید, خدا سکوت کرد.کفر گفت و سجاده دور انداخت, خدا سکوت کرد.دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم, اما یک روز دیگر هم رفت . تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و لا اقل این یک روز را زندگی کن.
ولی او لا به لای هق هقش گفت : اما با یک روز …………….. با یک روز چه کار می توان کرد…………….
خدا گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند,گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد, هزار سال هم به کارش نمی آید. و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت:

حالا برو زندگی کن.

لباس یاس بر تن کرد زهرا (سلام الله علیها).......

نوشته شده توسط 15ام مهر, 1392


اول ذی الحجه ، روز ازدواج و خانواده نامگذاری شد تا تاکیدی باشد بر

اهمیت و ارزش الگو گرفتن از ازدواج علی گونه و ارائه طریقی برای

جامعه بشری درهمه قرون و اعصار. امید است که جوانان این مرز

و بوم که تربیت یافته مکتب اهل بیت (علیهم السلام) هستند، با الگو قرار دادن

منش زندگی مولی علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و با توکل

بر خداوند متعال آغازگر زندگی‌های مشترک اسلامی باشند.


لباس یاس بر تن کرد زهرا / کنار دست او بنشست مولا

محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت / غلط گفتم بلی نه یا علی گفت . . .


عاقد: خدا

شاهد: رسول خدا (صلی الله علیه و اله)

دفتر: لوح محفوظ

مکان: عرش

عروس: کوثر (یاس سپیدم)

داماد: حیدر

سالروز ازدواج آسمانیشان مبارک


من که هیچوقت خونه نیستم

نوشته شده توسط 14ام مهر, 1392

تازه از جبهه برگشته بود ولي انگار خستگي براش معنا نداشت ، رسيده و نرسيده رفت سراغ لباسها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرفها رو شست.
مادرم که  از  کاراش ناراحت شده بود خواهش کرد که اين کار رو نکنه ، ولي يونس گوشش بدهکار نبود.
ميگفت:خاله جون اين کارها وظيفه ي منه ، من که هيچوقت خونه نيستم ، لا اقل اين چند روزي که هستم بايد به خانومم کمک کنم.
شهيد يونس زنگي آبادي

علم جواد الائمه علیه السلام

نوشته شده توسط 14ام مهر, 1392

امام جواد(ع) بر منبر رسول الله(ص) رفت و فرمود: «من محمدبن علی الجواد هستم. من نسب های همه مردم را می دانم، چه مردمی که به دنیا آمده اند و چه مردمی که به دنیا نیامده اند. ما این علم را قبل از این که عالم هستی خلق شود، داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز این علم را داریم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حکومت اهل گمراهی و شک مردم عوام؛ چیزهایی می گفتم که همه از اولین و آخرین را به تعجب وامی داشت.

https://kowsarblog.ir/admin.php?ctrl=itemsaction=new&blog=85.»

الهامات غیبی

نوشته شده توسط 11ام مهر, 1392

الهامات غیبی

شهید محمد رضا میرجلیلی فرزند محمد حسن

متولد : اول اردیبهشت ماه سال یک هزار و سیصد و چهل و دو

شهادت (تولد دوباره) : ساعت 17 مورخ 1/1/1361 هنگام برگشت از شناسایی منطقه قبل از عملیات فتح المبین

در احوالات این شهید عزیز مواردی وجود دارد که می تواند ناشی از الهامات غیبی باشد ، در ذیل به گوشه ای از آنها اشاره میکنیم :

1 - شهید محمد رضا میرجلیلی قبل از آخرین اعزام به منطقه که چند ماه قبل از شهادتش بوده به همراه شوهر خواهرش به مزار ابرندآباد آمده و محل گلزار شهدا را به ایشان نشان داده و گفته بود وقتی من شهید شدم مرا در این گوشه از مزار به خاک بسپارید تا بعنوان قطعه شهدا نامیده شود تا پدر و مادرم برای سر زدن به من سختی نکشند و این در حالیست که قبل از اینکه پیکر این شهید تشییع شود شهید سید مهدی حاج امام و شهید سرگرد سامعی به شهادت رسیدند که پیکر شهید حاج امام جاویدالاثر و شهید سامعی در خلدبرین به خاک سپرده شدند.

2 - شهید در اکثر نامه­های خود افراد درجه یک خانواده را به اسم و بقیه را به صورت کلی سلام میرسانده اما در آخرین نامه ای که یک روز قبل از شهادش می نویسد کلیه افراد فامیل درجه یک و دو را با نام سلام رسانده و طلب حلالیت نموده است.



  •  
    مداحی های محرم