دعا برای درد
نوشته شده توسط12059m 29ام خرداد, 1392دعا برای پریشانی و غمگینی و درد
روایت شده است :هرگاه امام محمد باقر(ع) فرزندانش به نزدش می آمدند و از دردی نالان می شد ، ایشان برای فرزندش خم می شد و فرزندش را می بوسید و به او می فرمود : چرا پریشان و غمگین هستی ؟
عرض می کرد : فلان جا از بدنم درد می کند .
به او می فرمود : بعد از فارغ شدن از نماز ظهر ده بار بگو : « یا الله یا الله یا الله » که به درستی هیچ پریشانی و نادانی و بی عقلی و غمگینی این را نمی گوید ، مگر این که خدا به او می فرماید : بنده من حاجت تو چیست؟
هرحاجتی که دارید در آن موقع از خدا بخواهید ، به درستی که خدا آن را اجابت می کند .
و نیز امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود : دعای پریشان در شب این است :
« یا منزل الشفاء باللیل و النهار و مذهب الداء باللیل و النهار انزل علی شفاءک شفاء لکل ما بی من الداء
« ای نازل کننده شفا در شب و روز و دور کننده درد در شب و روز ، نازل کن بر من از شت ، شفای همه دردها».
حسین و عبدالله بن بسطام نیشابوری ، طب الائمه ، ناشرانصاری ، چاپخانه قدس ، ص: 211
ارزش کار
نوشته شده توسط12059m 29ام خرداد, 1392آيه شماره 109 از سوره توبه
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
آيا كسىكه بنيان (كار) خود را بر پايهى تقوا و رضاى الهى قرار داده بهتر است، يا كسى كه بنياد (كار) خويش را بر لبه ى پرتگاهى سست و فروريختنى نهاده كه او را در آتشِ دوزخ مىاندازد؟ خداوند گروه ستمگر را هدايت نمىكند.
ارزش كارها به نيّت آنان است، نه ظاهر اعمال. مسجد قبا براى خدا ساخته شد و مسجد ضرار با انگيزهى تفرقه افكنى!«اسس بنيانه على التقوى»
بنياد باطل بر باد است. «بنيانه على شفا جرفٍ هار»
سوء استفاده از مراكز مذهبى و باورهاى دينى مردم، ظلم است. «الظالمين»
ارزش کار
نوشته شده توسط12059m 29ام خرداد, 1392آيه شماره 109 از سوره توبه
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
آيا كسىكه بنيان (كار) خود را بر پايهى تقوا و رضاى الهى قرار داده بهتر است، يا كسى كه بنياد (كار) خويش را بر لبه ى پرتگاهى سست و فروريختنى نهاده كه او را در آتشِ دوزخ مىاندازد؟ خداوند گروه ستمگر را هدايت نمىكند.
ارزش كارها به نيّت آنان است، نه ظاهر اعمال. مسجد قبا براى خدا ساخته شد و مسجد ضرار با انگيزهى تفرقه افكنى!«اسس بنيانه على التقوى»
بنياد باطل بر باد است. «بنيانه على شفا جرفٍ هار»
سوء استفاده از مراكز مذهبى و باورهاى دينى مردم، ظلم است. «الظالمين»
بیت الاحزان
نوشته شده توسط12059m 29ام خرداد, 1392
بيت الاحزان حضرت زهرا
حضرت فاطمه نه اشکش مي خشکيد و نه ناله اش فرو مي نشست. لذا گروهي از بزرگان مدينه خدمت حضرت علي آمده، عرضه داشتند: اي ابوالحسن، فاطمه شب و روز گريه مي کند و ما نه شب ها خواب و آرام و خوشي داريم و نه روزها به هنگام کار و فعاليت آسايش خاطر. خدمت شما رسيده ايم تا بگوييم که از فاطمه بخواهيد يا شب گريه کند يا روز.
حضرت علي بن ابي طالب در پاسخشان فرمود: «پيغامتان را به او مي رسانم». سپس به خانه نزد حضرت فاطمه که همچنان به عزاداري مشغول بودند تشريف آوردند. چون حضرت فاطمه متوجه حضور مولا شدند، براي آسايش و راحتي ايشان اندکي سکوت اختيار کردند. امام به ايشان فرمودند: اي دخت پيامبر خدا! بزرگان مدينه از من خواسته اند که از تو تقاضا کنم يا شب گريه کني يا روز». حضرت فاطمه عرضه داشتند: «اي ابوالحسن! زندگي و ماندن من در ميان اينان بسي کوتاه خواهد بود و به زودي از ميانتان غروب خواهم کرد. به خدا سوگند، نه شب ساکت مي مانم نه روز تا اين که به پدرم رسول خدا بپيوندم.»
اميرالمومنين فرمودند: «اي دخت رسول خدا! هرآنچه خواهي بکن.»
سپس حضرت علي دور از شهر مدينه، در بقيع اتاقي براي حضرت فاطمه برپا داشتند که «بيت الاحزان» نام گرفت. حضرت زهرا هر روز صبح امام حسن و امام حسين را جلو انداخته، گريه کنان به بقيع و محل «بيت الاحزان» مي رفتند و تا شب ميان قبرها به گريه و زاري مي پرداختند. شب هنگام، امام تشريف آورده، آنان را به منزل بازمي گرداندند.
آغاز ناله هاي فاطمه پس از غم هجران پدر-
چادر
نوشته شده توسط12059m 29ام خرداد, 1392
اي مردم، بدانيد كه بايد كارهايمان فقط براي جلب رضاي خداوند بزرگ باشد و بس، نه براي مصلحت خود و گروهي خاص و يا براي به دست آوردن سمت و يا رياست. شهيد عباس زنديه
زمان شاه بود.داشتيم با هم تو خيابون قدم مي زديم.يه خانم بي حجاب داشت جلومون راه مي رفت.فاطمه رفت جلو و بدون هيچ مقدمه اي ازش پرسيد:«ببخشيد خانم،اسم شما چيه؟»خانم با تعجب جواب داد:«زهرا،چطور مگه؟»فاطمه خنديد و گفت:«هم اسميم»بعد گفت:«ميدوني چرا روي ماشين ها چادر مي کشن؟»خانم که هاج و واج مونده بود گفت:«لابد چون صاحباشون مي خوان سرما و گرما و گردو غبار و اينجوري چيزا به ماشينشون آسيب نزنه.»فاطمه گفت:«آفرين!من و تو هم بنده خدا هستيم و خدا به خاطر علاقه ش به ما،يه پوششي بهمون داده تا با اون از نگاه هاي نکبت بار بعضيا حفظ بشيم و آسيبي نبينيم.خصوصا اينکه هم نام حضرت فاطمه(س) هم هستيم… بعدها که دوباره اون خانم رو ديدم،محجبه شده بود.»(شهيده فاطمه جعفريان)