عشق و محبت

نوشته شده توسط 5ام آذر, 1392

مادرم موقع خواستگاري براي مصطفي شرط گذاشته بود که اين دختر صبح که از خواب بلند ميشه بايد ليوان شيرو قهوه جلوش بذاري و … خلاصه زندگي با اين دختر برات سخته.
اما خدا ميدونه مصطفي تا وقتي که شهيد شد ، با اينکه خودش قهوه نميخورد هميشه براي من قهوه درست ميکرد.
ميگفتم واسه چي اين کارو ميکني؟ راضي به زحمتت نيستم .ميگفت: من به مادرت قول دادم که اين کارو انجام بدم .همين عشق و محبتهاش به زندگيمون رنگ خدايي داده بود.

شهيد مصطفي چمران

آنقدر غمت به جان پذیریم ،تا قبر تو را بغل بگیریم حـسـین (علیه السلام)

نوشته شده توسط 5ام آذر, 1392



همین طور که دراز کشیده بود گفت: «رضا! دوست دارم موقع شهادت،تیر درست بخوره به قلبم همین جایی که این شعر رو نوشتم.» کنجکاو شدم سرم رو گرفتم بالا. تو تاریکی سنگر نگاه کردم به پیرهنش. روی سینه اش نوشته بود:

آنقدر غمت به جان پذیریم حسین (علیه السلام)

تا قبر تو را بغل بگیریم حـسـین (علیه السلام)

موقع عملیات از هم جدا شدیم. چند روز بعد عملیات، رفتم مقر سراغ بچه های امدادگر،دلم برای محمد شور می زد. پرسیدم: « کسی محمد مصطفی پور رو دیده یا نه؟ روی سینه اش یه بیت شعر نوشته بود.» تا اینو گفتم، یکی جواب داد: « آهان دیدمش برادر! شهید شد…» پرسیدم: چطوری؟ گفت: « تیر خورد روی همون بیتی که رو سینه اش نوشته بود… »

راوی: رضادادپور کتاب دل و دریا


گربه اى براى گربه كورى غذا مى برد

نوشته شده توسط 4ام آذر, 1392

گربه اى براى گربه كورى غذا مى برد
جمعى مشغول خوردن غذا بودند كه هر چند دقيقه يك بار گربه اى به نزديك سفره مى آمد و تكه استخوانى را جلوى گربه مى انداختند و گربه به دندان مى گرفت و مى رفت تا چند بار اين صحنه تكرار شد و بر ايشان جاى سئوال بود كه اين حيوان غذا را به كجا مى برد و چرا خودش مصرف نمى كند! يكى از افراد روى سفره براى تعقيب گربه بلند شد و پشت سر گربه حركت كرد تا اينكه متوجه شد كه گربه به پشت بام خانه خرابه اى رفت . او هم با نردبان به پشت بام راه يافت تا اينكه صحنه عجيبى را مشاهده كرد كه گربه كورى در پشت بام آن منزل مخروبه زندگى مى كند واين گربه سالم برايش غذا تهيه مى كند. وقتى به نزد دوستانش برگشت با تعجب گفت عطوفت حيوانات بعضا از عطوفت بين انسانها بيشتر است آرى خداوند اين محبت و نوع دوستى را در بين حيوانات هم قرار داده است تا موجود كورىدر پشت بام يك منزل متروكه هم گرسنه و تشنه نماند.

چرا ابن سيرين بوى خوش مى داد؟

نوشته شده توسط 4ام آذر, 1392

محمد بن سيرين هميشه پاكيزه بود و بوى خوش مى داد. روزى شخصى از او پرسيد: علت چيست كه از تو هميشه بوى خوش مى آيد؟ گفت قصه من عجيب است . آن شخص او را قسم داد كه : قصه خود را براى من بگو.
ابن سيرين گفت : من در جوانى بسيار زيبا و خوش صورت و صاحب حسن و جمال بودم و شغلم بزازى بود، روزى زنى و كنيزكى به دكانم آمدند و مقدارى پارچه خريدند، چون قيمت آن معين شد گفتند: همراه ما بيا تا قيمت آن را به تو پرداخت كنيم .

ادامه »

نام های محمد و علی

نوشته شده توسط 4ام آذر, 1392

پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر كس چهار فرزند پسر داشته باشد و نام مرا بر يكى از آنان نگذارد در حق من جفا كرده است.

همچنين حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام فرمود: اگر صد پسر مى داشتم نام همه را على مى گذاشتم


  •  
    مداحی های محرم