« برنامه زندگیسجاده یا مهر نقش دار »

آشنا در آمدیم

نوشته شده توسط 9ام خرداد, 1392



اي امت اسلام! اي ملت ايران! هرگز فريب منافقين و روشنفكران غرب زده و شرق زده را نخوريد و براي دفاع از اسلام و انسانيت و آزادي دريغ نورزيد كه (الاسلام يعلو و لايعلي عليه) شهيد روحاني شهيد قدمعلي رييسي

يک روز سيد حسن حسيني از بچه هاي گردان رفته بود ته دره براي ما يخ بياورد. موقع برگشتن با خمپاره پيش پاي او را هدف گرفتند، همه سراسيمه از سنگر آمديم بيرون، خبري از سيد نبود، بغض گلوي ما را گرفت، بدون شک شهيد شده بود.
آماده مي شديم برويم پايين که حسن بلند شد سرپا و لباسهايش را تکاند، پرسيدم: حسن چه شد؟
گفت: آشنا در آمديم، پسر خاله زن عموي باجناق خواهر زاده نانواي محلمان بود. خيلي شرمنده شد، فکر نمي کرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بيايم، هر طور بوده مرا نگه ميداشت!


فرم در حال بارگذاری ...


  •