« سرّ حقیقت | پند،پیرانه دهد... » |
دیوانه وارم می کشد...
نوشته شده توسط12059m 30ام شهریور, 1392ديوانه وارم می کشد…
آية اللّه قاضي رحمة الله عليه در نهايت فقر به سر مي برد؛ به طوري که حتی توان پرداخت اجاره خانه را نداشت. روزي در نجف اشرف صاحب خانه وسايل و اثاث ايشان را بيرون ريخته بود. آقاي قاضي مجبور شد با خانواده اش به کوفه برود.
در مسجد کوفه، يك بالاخانه اي بود که براي افراد غريب ساخته بودند. ايشان در آنجا سكونت گزيدند. علّامه طباطبايي رضوان الله تعالی عليه مي فرمودند: “به مسجد کوفه رفتم. ديدم مرحوم قاضي و همه خانواده اش تب کرده اند و مريض هستند. هنگام نماز شد. علي آقا قاضي طبق معمول در اوّل وقت به نماز ايستاد و بعد از نماز عشاء آن چنان با توجّه کامل آيه شريفه “آمَنَ الرَّسُولُ"(بقره / ٢٨٥ ) را تلاوت مي فرمود که مثل آنكه اصلاً هيچ مشكلي پيش نيامده است. با آرامش وصف ناپذير و شگفت انگيز به ذکر دعا مشغول بود."( نقل از آية اللّه خسروشاهي آرمانشاهي)
آن پريشانی شب های دراز و غم دل همه در سايه گيسوی نگار آخر شد
و اين محو و مات در يار شدن است که سبب مي شود وقتي آقاي قاضي جلوي منزلشان مي رسند و اسباب و اثاثيه شان را مي بينند که صاحبخانه در کوچه ريخته، مي فرمايند: “خدا گمان کرده که ما هم آدميم که با ما چنين معامله مي کند.”
چون تير عشق جا به کمان بلا کند اوّل نشست بر دل اهل ولا کند
فرم در حال بارگذاری ...