« بی اثر بودن حکمت در طبع های فاسدارتباط شیعیان با امام هادى علیه السلام »

شعر امام هادی طاغوت را لرزاند

نوشته شده توسط 30ام فروردین, 1391

 

امام هادی (ع)

متوکل عبّاسی - که مراتب بُغض و کینه ورزی وی در حقّ اهل بیت (علیهم السلام) و پیروانشان بر کسی پوشیده نیست - چون  به خلافت نشست، ترسید که امام  هادی (علیه السلام) بر علیه او دست به قیام بزند. پس او را به سوی خود طلبید تا هم از نزدیک امام (علیه السلام) را تحت نظر داشته باشد و هم بتواند در مواقع ضروری به راحتی بر وی فشار وارد کند و هر گاه که خود خواست، به زندگی ایشان خاتمه بخشد. امّا آن حضرت به اذن خداوند تدبیری اندیشید و تصمیم گرفت تا عمق هیأت حاکمه نفوذ کند و نزدیک‌ترین یاران خلیفه را زیر نفوذ خویش در آورد و چنین نیز کرد. شاید روایاتی چون روایت ذیل، گوشه‌ای از ابعاد تأثیر امام هادی (علیه السلام) را در کاخ حکومتی بیان کند:

عده‌ای، از امام هادی(علیه السلام) نزد متوکل بدگویی کرده و گفته بودند که ایشان در خانه‌اش، نامه‌ها و سلاح‌هایی از پیروان قمی خویش دارد و قصد دارد تا به حکومت دست یابد.

متوکل عده‌ای از سربازانش را به خانه آن حضرت روانه کرد. آن‌ها شبانه به خانه امام هادی (علیه السلام) یورش بردند؛ امّا چیزی در آن نیافتند و خود آن حضرت را در اتاقی در بسته پیدا کردند. او جامه‌ای پشمین بر تن داشت و روی ریگ و خاک نشسته و توجهش به خدای تعالی معطوف بود و آیاتی از قرآن را تلاوت می‌نمود. مأموران او را در همان حال نزد متوکل برده گفتند: در خانه‌اش چیزی نیافتیم و او را دیدیم که رو به قبله نشسته است و قرآن  می‌خواند. متوکل در آن لحظه، در مجلس باده‌گساری نشسته و جام شراب به دستش بود. امام (علیه السلام) را در همین حال نزد او بردند. چون متوکل چشمش به امام (علیه السلام) افتاد، آن حضرت را در کنارش نشاند و جامی را که در دست داشت، به طرف آن حضرت گرفت.

امام هادی (علیه السلام) فرمود: “به خدا گوشت و خون من هرگز خمر ننوشیده‌اند، مرا عفو کن.”

متوکل آن حضرت را معاف کرد و آنگاه گفت: برایم شعری بخوان.

امام (علیه السلام) پاسخ داد: “من اندکی شعر می‌دانم.”

متوکل گفت: گریزی نیست. امام (علیه السلام) که در کنار متوکل نشسته بود، آغاز به خواندن اشعار زیر کرد:

” بر فراز قله‌های کوه‌هایی که آنان را نگاهبانی می‌کرد، خفتند و مغلوب شدند و قله‌ها آن‌ها را سودی نرساند.

پس از دوره‌ای از عزّت و سرفرازی از دژهایشان پایین کشیده شدند و در گودالی مسکن گرفتند؛ ای وای که در چه جای بدی فرود آمدند!

بانگ دهنده‌ای پس از دفن آن‌ها فریاد زد: «کجا رفت آن دستبندها و تاج‌ها و جامه‌های  فاخر ابریشمین؟

مرگ قبر تابوت انسان

کجا شد آن چهره‌های به ناز پرورده که در برابر آن‌ها پرده‌ها می‌زدند و سایبان‌ها؟»

پس هنگامی که درباره آنان سؤال می‌شود،، قبر با بیانی شیوا در خصوص آنان گوید: این است چهره‌هایی که  کرم‌ها بر روی چهره‌ای‌شان رفت و آمد می‌کنند.

دیر زمانی کامرانی و عیش و نوش کردند و امروز چنان شده‌اند که پس از آن همه خوردن و کامروایی کردن، خورده می‌شوند."(1)

متوکل از شنیدن این ابیات چنان گریست که محاسنش به آب دیدگانش تَر شد، حاضران نیز، گریستند. آنگاه امام هادی (علیه السلام) را در کمال احترام به خانه‌اش باز گرداند.

امام (علیه السلام) با این شعر عمیق نهیبی بر جان غفلت زدگان زد چرا که مرگ اجتناب ناپذیر است. و در آن هنگام است که ثروت و مقام و یا هر آنچه که مایه فخر در این جهان گذراست سودبخش نخواهد بود. به راستی به یاد آوردن مرگ و ایام گذار، مؤثرترین تذکرهاست.

پی نوشت:

1-

باتوا علی قـلـل الجبال تحـرسـهـــم           غـلب الرجال فـلـم تنفـعـهـم القـلـل

و استـنزلوا بعد عز من معـاقـلـــهــم           و اسکـنـوا حـفـرا یا بئـسـما نــزلــوا

نـاداهـم صـارخ مـن بـعــد دفــنــهــم           ایـن الأســاور و التـیـجـان و الـحـلــل

ایـن الـوجــوه التـی کانـت منــعــمـة          من دونـها تـضــرب الأستـار و الکـلـل

فافـصح الـقـبر عنهم حین ساء لـهـم          تلک الوجــوه علیهــا الـدود تنـتـقـــل

قد طال ما اکـلـوا دهـراً و ما شـربــوا        و اصـبحــوا الیـوم بعد الأکل  قد اکـلوا

 

 


 

 

منبع:"هدایتگران راه نور - زندگانی امام علی الهادی  (علیه السلام)"، تألیف آیة الله سید محمد تقی مدرسی (با اندکی تغییر))

نظر از: موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو] 

در حریم تو انبیا دعا می کنند

گریه بر غربت تو مقتدا می کنند

مرغ جان تو را جز قفس غم نبود

از تو دل خسته تر ؛ در همه عالم نبود

شیعیان به یاد او ناله ی بی امان دارند

بر شهید سامرا چشم خون فشان دارند

1391/01/30 @ 22:10
نظر از: الزهرا (س) نصر [عضو] 

تصویری که در متن گذاشتید چه جالبه !

1391/01/30 @ 11:40


فرم در حال بارگذاری ...


  •  
    مداحی های محرم