« دل نوشته | جشن عاطفه ها » |
حکایت و حکمت:
نوشته شده توسط12059m 9ام مهر, 1390
حكما گفته اند: عاقل بايد به اول بليّت و شدتي كه به او رسد اندوهگين نشود و به اول دولتي كه به او روي نمايد شادي و نشاط ننمايد. زيرا كه نتوان دانست كه دولتي در زير محنت پوشيده نباشد، يا مضرتي در ضمن مسرت مندرج نبود.
(كشكول شيخ بهايي)
آمده كه جواني از محبين از شبلي راجع به صبر پرسيد و گفت: كدام صبر شديدتر است؟
شبلي گفت: صبر براي خدا … جوان گفت: نه.
گفت: صبر همراه با كمك خدا … گفت: نه
گفت: صبر بر خدا …. گفت: نه
گفت: صبر در راه خدا … گفت: نه
گفت: صبر با خدا … گفت: نه.
شبلي گفت: پس واي بر تو! كدام صبر است؟
جوان گفت: صبر از فراق خدا.
پس شبلي آهي كشيد و بيهوش شد و افتاد.
(شرح منازل السائرين، ص 88، باب الصبر)
امام باقر عليه السلام فرموده اند: اگر خواستي بداني كه در تو خيري هست يا نه به دلت بنگر:اگر اهل طاعت خدا را دوست داشت و از اهل معصيت بدش مي آمد، در تو خيري هست و خداوند تو را دوست مي دارد.اما اگر دلت از اهل خدا بدش مي آيد و اهل معصيت را دوست مي دارد در تو هيچ خيري نيست و خداوند تو را دوست ندارد و هر انساني با كسي است كه او را دوست دارد. (اصول كافي، ج3، ص192)
شخصي پيش شيخي رفت، جامه او پاره ديد.گفت: بسيار كسان باشند كه اگر اشارت كني در حق تو نظر كنند.
شيخ گفت: من شرم دارم كه دنيا خواهم از كسي كه در دست او به عاريت است.
(كشكول شيخ بهايي)
طفلي بزرگي را از [شرايط] بلوغ پرسيد.
گفت: در سطور آمده است كه سه نشان دارد: يكي پانزده سالگي و ديگر احتلام و سوم برآمدن موي پيش. اما در حقيقت يك نشان دارد و بس. آنكه در بند رضاي حق جلّ و علا بيش از آن باشي كه در بند حظ نفس خويش و هر آنكه در اين صفت موجود نيست به نزد محققان بالغ نشمارندش.
(كشكول شيخ بهايي)
فرم در حال بارگذاری ...